2777
2789
عنوان

تو رو خداااااااا کمک😭😭😭😭😭

1466 بازدید | 99 پست

  دوستان گلم سلام.

من چند ساله که با نی نی سایت آشنا هستم. اما فقط مطالب و تاپیک ها رو میخوندم و عضو نبودم...

اما به خاطر مشکل بزرگی که برام پیش اومده، امشب عضو شدم که پیام بزارم تا اگه کسی میتونه کمکم کنه😭😭😭😭

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

فقط،من تازه واردم و خیلی آشنائی ندارم... اگه اشتباهی داشتم عذرخواهی میکنمو شما به بزرگی خودتون ببخش ...

بگو گل

باید از سمت خدا معجزه نازل بشود که دلم❤️‍🩹بازدلم❤️‍🩹بازدلم❤️‍🩹دل♥️بشود🥲

یه خلاصه ای از زندگیم بگم براتون،فقط امیدوارم طولانی و سر درد آور نشه...


من تقریبا ۹سال که ازدواج کردمو به خاطر شرایطی که تو زندگیمون داریم نخواستم بچه دار بشیم...


منو همسرم ۵سال با هم دوست بودیم...


قبل ازدواج یه بار امتحانش کردمو متأسفانه سر بلند بیرون نیومد😞😞😞


بااینکه خودم بهش پیام میدادم اما به شدت داغون شدمو ضربه بدی خوردم، طوری که همه چیو به هم زدمو گفتم با اولین خواستگاری که برام بیاد ازدواج میکنمو میرم که دیگه هیچ راه برگشتی بهش نداشته باشم...


خیلی التماس کردو زجه میزد که غلط کردم، اشتباه کردم، دیگه تکرار نمیشه...


اما من دلم بد شکسته بود...


(تعریف از خود نباشه خواستگار زیاد داشتم. طوری که هر بار جائی میرفتیم یکی برام پیدا میشد و سر کارمم معمولا هر ۲،۳هفته یه نفر پیله میکرد بیان واسه امر خیر😞😞😞

جوری شده بود که مراسمی، جائی با زن داداشام میرفتیم هی اذیتم میکردن که الان سرو کله خواستگارا پیدا میشه😣😣

من احمقم به خاطر همسرم که باهم دوست بودیم همه رو دیده و ندیده رد میکردم😭😭😭)


بعد از اون داستان امتحان کردن، ۳تا خواستگار هم زمان داشتمو یکیش خیلی مورد تائید خانواده قرار گرفته بود. با اینکه دلم باهاش نبود، اما گفتم به همین بله میگمو قالو میکنم، که ای کاش گفته بودم😭😭😭😭


وقتی همسرم فهمید همچین قصدی دارم کلی تهدیدم کرد که اگه همچین کاری بکنی اول تو و اون فلان فلان شده رو میکشم، بعد خودمو...


تو یا مال من میشی یا مال خاک و از این مزخرفات دختر خر کن😒


کارو زندگیشو ول کرده بود، با دوستاش میومدن سر کوچمون وایمیستادن که اگه خواستگاری واسم اومد آمارشو دربیارنو انقدر این کارو کردو تهدید کرد که ترسیدم همچین کاری بکنم...


البته چون احمق و نفهم بودم، ته دلمم یه جورائی قنج میرفت که داره برام اینجوری میکنه...


یه چند روز گذشت و من به اون ۳تا خواستگاری که اومده بودن گفتم نه. یکیشون خیلی پیله بودو ول نمیکرد...


یه روز غروب تلفنمون زنگ خورد، مامانم برداشت و سلام علیک کردو دیدم میگه حاج خانم من ظهر که عروس خانمتون زنگ زدن بهشون گفتم دخترم میگه نه. حالا باز شما زنگ زدید میگید بیایم برای امر خیر...


نگو مادر همسرم بوده که بهش گفته زنگ بزن قرار خواستگاری بزار و مامانم با اون خواستگارا اشتباه گرفتش...


دیدم مامانم خندیدو عذرخواهی کردو گفت ببخشید اشتباه گرفتم، فکر کردم فلانی هستید، اجازه بدید من با دخترم صحبت کنم، بهتون خبر میدیم...


قطع کردو به من گفت فلانی رو میشناسی، منم سرخ و سفید شدمو گفتم چطور؟ گفت مادرش بود، یه وقت میخوان بیان خواستگاری...


از اونورم خودش هی زنگ میزدو پیام میداد که تو رو خدا یه فرصت دیگه بهم بده، قول میدم جبران کنم. قول میدم دیگه دست از پا خطا نکنم. تو عمر منی، جون منی، بدون تو میمیرمو میخوام بیام برای همیشه مال خودم کنمتو از این مزخرفاتی که هر دختری رو شل میکنه...😔😔


من احمقم قبول کردمو گفتم باشه، یه فرصت دیگه بهت میدمو قرار شد بیان خواستگاری...


اومدن، قرار مدارا گذاشته شد، بماند که هیچ کس رلضی نبود و وقتی مادرشم دیدن و دیدن چه اعجوبه ایه همه میگفتن،نکن، داری خودتو بدبخت میکنی...


اینا اصلا وصله تو نیستن...


از بین اون همه خواستگار به اون خوبی، آخه چرا این...


اما من احمق چون عاشق بودم، کور و کر و خر شده بودمو حرف هیچ کسو نمی شنیدم...😒😒😒😭😭😭


بماند سر مهریه، جشن عقد، مراسما و مناسبتا، عروسی و و و ، خودش و مادرش چه خونی به جگرم کردن که هیچ وقته هیچچچچ وقت حلالشون نمیکنم😭😭😭😭


فقط همینقدر بگم که داشت خودشو پاره میکرد که باید زنم بشی و مال من بشی، اما قبل عقد پدرمو در آورد که چون ما با هم جنگو دعوا زیاد داریم، برای اطمینان باید مهریه ای که تعیین شده رو (با اینکه خیلی هم نیست)بیای ببخشی😶


یه هفته سر همین من اشک ریختم که آخه الان به خانوادم چی بگم. چه جوری بگم. محاله قبول کنن. اما قبول نمیکردو با مادرش یه پا وایساده بودن که الا و لِلا باید قبل عقد بریم محضری که میخوایم عقد کنیم بگیم مهریه رو بخشیده، شما فقط اون روز سوری بگو فلان قدر که خانواده عروس نفهمن مهرشو بخشیده...


بااین حال من احمق قبول کردمو رفتیم محضر که بگم مهریه رو میبخشم، که قربون خدا برم یه جا قانون به نفع خانوما بودو محضر دار گفت قبل عقد نمیتونین همچین کاری کنین، مگه با رضایتو امضای ولی دختر😍😍😍😍😍


قیافه من دقیقا این شکلی بود😍😍😍


قیافه همسرمو مادرش این شکلی😳😳😳😤😤😤😡😡😡


گذشتو عقد کردیمو تازه داستانا و بلاها شروع شد😭😭😭😭


۲سال عقد بودیمو روز خوش ندیدم...


بخوام براتون بگم یه هفته باید بشینم بنویسم😔



ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792