فقط اینقدر بگم که یه هفته مونده به عروسیمون بلائی سرم آوردن که ساعت ۱شب که داشت میرسوندم خونمون از زور فشار عصبی پشت موتورش از هوش رفتمو فقط شانسی که آوردم از پشت نیوفتادمو از جلو سرم افتاد رو شونشو فهمید که حالم بد شده و تعریف میکنه با بدبختی یه دستم از پشت به تو بود که نیوفتی، یه دستم به موتور که نیوفته...
مثل اینکه یه ماشین از پشت میومده، دیده و وایساده با خانمه خوابوندنم کنار خیابون و زنگ زدن اورژانس...
وقتی به هوش اومدم دیدم تو بیمارستانم...
به خاطر وضعو اوضاع روحیم روانپزشک آوردن بالاسرمو داستانو که براش تعریف کردم گفت این ازدواج اصلا به صلاح نیستو بهتره به همش بزنی...
اما من خر گفتم آبرومونو چیکار کنیم. کارت عروسیمونو پخش کردیم، جهیزیمو چیدیم، مامانم بفهمه سکته میکنه و ...😞😞😞
گذشتو زندگی نکبتیمون با یه دنیا دردو عذابو بدبختی ادامه داشت تا اینکه تو تلگرام گوشی آقا دیدم به یه خانم خراب پیام داده😭😭😭😭
دنیا رو سرم خراب شد😖😖😖😖
بهش نشون دادم باز گریه و زاری و التماس که غلط کردم، اشتباه کردم، باهات دعوام شده بود از رو عصبانیت همچین غلطی کردم، تو ببخش، دیگه تکرار نمیشه...
چند وقتی داغونو خراب بودم تا کم کم سعی کردم بهش فکر نکنمو بازم ببخشمش...
من تو تمام این سالها از همه چیم به خاطرش گذشتم.
گفت نمیخواد درستو ادامه بدی، گفتم چشم. گفت سرکار نرو، گفتم چشم. گفت تنها بیرون نرو، گفتم چشم.
چون از هیچ کار زیبائی خوشش نمیاد از تمام کارایه زیبائی که خانمها دوست دارن و انجام میدن، مثل لاک، کاشت ناخن، تاتو، رنگ مو و و و به خاطرش گذشتم...
به خاطرش همه کاری کردم که دلش بهم قرص باشه و همیشه و همه جاهم گفته از همه لحاظ تکه و به همه سره و همه چی تمومه..
اما نمیدونم مرگو دردش چیه که چشمو دلش هرز میچرخه و داره نابودم میکنه...
اون هفته بازم تو گوشیش دیدم به یه خانمی پیام داده...😭😭😭😭😭😭😭
جمعه صبح بلندشد بره دستشوئی، منم از این پهلو به اون پهلو شدم دیدم وایساد ببینه من چیکار دارم میکنم. تعجب کردم...
اون که رفت دستشوئی منم گفتم حالا که بیدار شده، بلندشم سماورو روشن کنم که دیدم گوشیشو پشت و رو گذاشته گوشه مبل تقریبا زیر کوسن😳
برام عجیب اومد، چون هیچ وقت سابقه نداشت گوشی رو اینجوری بزاره...
از طرفی هم یه شکی افتاده بود تو دلو سرمو یه حسی بهم میگفت گوشی رو برگردون.
گوشی رو برداشتم دیدم از یه شماره پیام اومده که خلاصه من تنها نیستم که، با خیلیا مراوده دارم😳
شماره رو زدم تو گوشیم و واتساپو تلگرامشو دیدم، دیدم طرف خانمه...
دنیا رو سرم خراب شد. اما چیزی نگفتم.
گوشی رو گذاشتم سر جاش، دیدم همسرم اومد پیامو باز کرد، یه چیزی نوشتو پیامارو پاک کرد...
دل تو دلم نبودو خون داشت خونمو میخورد، اما گفتم فعلا چیزی نگم تا دقیقتر بفهمم چی به چیه...
یه هفته با هر جون کندنی بود گذروندم تا اینکه یه روز که از سر کار اومده بودو رفته بود حموم، رفتم سروقت گوشیش دیدم از همون شماره پیام داره که انگار یادش رفته بوده پاک کنه..
باز کردمو خوندمو به حال مرگ افتادم...
از صفحه گوشیش عکس گرفتم.
ازحموم که اومد بیرون انگار شک کرده باشه، سریع رفت سر وقت گوشی و پیامارو پاک کرد...
دیگه نتونستم طاقت بیارم، ازش پرسیدم این بی همه چیز کیه که باهاش اس ام اس بازی میکنی و پیامارو پاک میکنی.
اول خودشو زد به اون راه. بعد که عکسو بهش نشون دادم گفت یکی از مشتریاس ازش پول میخوایم😳😳😳