چند ماه پیش یکی از بستگان خودش منو از عموم خاستگاری کرد. ازدواج دوم هر دومون بود. یه بچه ۱۵ ساله داشت و من فرزندی ندارم. ۳ ماه عمر رابطه ما بود. ادعا میکرد من نیمه گمشدش هستم و با من خوشبخت میشه. چندین بار برای خاستگاری با عموم صحبت کرده بود.
دو هفته قبل از عید نوروز با یه بهانه که تو ولنتاین کادو برای من نگرفتی با من بهم زد. در حالی که این روز با من بیرون نیومده بود
دو روز قبل عید فهمیدم باردارم. اولین تجربه بارداری از ادمی که دیگه تو زندگیم نبود( ما صیغه محرمیت با هم خونده بودیم ولی عقد نبودیم. عقد ما قرار بود عید نوروز باشه)
بهش گفتم باردارم سونوگرافی و ازمایش براش فرستادم گفت اگه حامله ای برو بندازش !
گفتم میترسم تنها نمیتونم تقاضای برگشتش به رابطه رو نداشتم یا ازش پول نخواستم فقط کمک خواستم تا ابروریزی نشه
بچم رو روز اول عید ساکشن کردم. تو درد و هزینش هیچ همراهی نکرد، حتی تا همین لحظه حال منو نپرسید
خونریزی هام از ۴ روز بعد سقط شروع شد. تا ۲۰ روز ادامه داشت. به توصیه همون ماما شروع به خوردن ال دی کردم خونریزی قطع شد ال دی رو قطع کردم با فشار خون از خواب بیدار شدم رفتم اورژانس سونو دادم فهمیدم بچم زندس ۳ ماهمه .... شوک شدم به زن عموم گفتم به عموهام اطلاع داد قیامت شد. خواهرم بع به اون نامرد گفت عموهام میدونن میخوان بیان به پدر مادرت و برادرات بگن من از شدت خونریزی بیمارستانم.... عین خیالش نبود میگفت عمه ابنا ساختگیه سونوگرافی هم ساختگیه
تا دیروز عموم به دامادشون گفت و خواهرش باهاش صحبت کرد و به من پیام داد یکشنبههههه میام با عموت بریم بیمارستان بچه رو بندازی
این ادم بی شرف میدونه من خونریزی دارم اورژانسم
میدونهههه هرچی بگذره برای من سخت تره
اصلا دلش برای بچه نمیسوزههه
عمدا میخواد یکشنبه بیاد یا من از خونریزی بمیرم یا بچه
با این حیوون پست چه باید کرد؟؟؟؟