میشه واسه شفای مریضیم حمد شفا بخونید
5 سالم بود خالم داشت از خونمون میرفت بهم گفت به مامانت بگو نوار بهداشتی ها رو گذاشتم تو کمد
رفته بودیم بدرقه شون جلو شوهر خالم و تاکسی بلند گفتم مامان خاله گفت نوار بهداشتی ها رو گذاشتم کمد
من یادمه جلو همه ی مهمونا به عروسکام ممه میدادم!!! مامانم و بابام کلی حرص میخوردن که زشته.
ما هم بچه بودیم
من تازه پریود میشدم
کلاس سوم راهنمایی بودم
آبجی کوچکم تازه راه افتاده بود و راه می رفت
خونمون کلی آدم نشسته بود
آبجی کوچکم رفت از تو اتاق به بسته نواربهداشتی که از خودش هم بزرگتر بود کشون کشون آورد انداخت وسط مهمونا و با لحن بچگونه که مهمونا هم متوجه نشدن به مامانم گفت این دستمال کاغذی ها مال آبجی مهتابه.😬😬😬😬
من ۲۲ سالم بود و مثبت هیجده است بگم؟
ی بار من کوچیک بودم تقریبا 7ساله همسایه به مامانم گفت که ما فلان غذا رو داشتیم شما چه داشتید مامانم گفت ماهم ابگوشت یهو من گفتم چرا دروغ میگی مگه تخم مرغ نداشتیم مامانمو خجالت زده کرده
اتاق منو پدر و مادرم جوری بود که راحت صدا میومد میرفت بعد هر موقع صدای عجیب غریبی میشندم بعد مامانم و بابام میرفتن حموم نوبت نوبت تا سالها این توی ذهنم بود ک حتما مامان توی اتاق بهش یه اتفاقی افتاده اخ میگه بعد میره حموم بعد از اونموقع هر وقت دستم به جایی میخورد یا اتفاقی برام توی اتاق میوفتاد میرفتم حموم یبار که خالم موند پیشم باهم خوابیدیم کتابم از قفسه افتاد سرم گفتم اخخ بعد رفتم حموم خالم گفت تو ک‌صبح رفته بودی حموم گفتم ماما و بابا هر وقت میگن آخ آخ میرن حموم بعد میخوابن تا الان مورد سوژه قرار گرفتم😐😂😂
کلاس شیشم بودم
هوا گرم بود بعد داییم اینا و خالم خونمون بودن
گفتن الان بستنی میچسبه منم گفتم مامانم گفته تا وقتی مهمونا هستن ب بستنیا دست نزنم🤣🤣🤣
من که نه،ولی دوستم با خواهر کوچیکش اومده بود خونم،خواهرش ۸سالشه.داشتیم فیلم نگاه میکردیم،یه موجود ترسناک تو فیلم بود،یهو این بچه از بازیش دست کشید اومد جلو تی وی به من گفت خاله خاله این جن.ده چقدر شبیه مامانمه🤐اقا منو میگییییییی.هنگ بودم.بعد فهمیدم به جن میگه جند.اونجام میخواست بگه این جنِ شبیه مامانمه گفته جن.ده🤣🤣🤣🤣
