2777
2789

نمیدونم از کجاشروع کنم راستش خیلی دلم گرفته خیلی خستم سال ۹۵بله گفتمو زندگی مشترکم شروع شدسال۹۶بالباس سفید و هزار ارزو رفتم توخونه ای که هرروز توش صدای خنده و شوخی میپیچید سال ۹۷پسرم بدنیااومد و زندگیم شیرینترازقبل شد ولی چه فایده که این خوشی ها خیلی کوتاه بود از سال۹۸ دیگه من رنگ خوشی ندیدم تاهمین الان که دارم براتون مینوسیم یواش یواش رفتارای شوهرم تغییرکرد تنبل شد کسل شد عصبی شدمیدونستم ی مشکلی هست ولی نمیدونستم که چیه که کم کم متوجه شدم داره قرص مصرف میکنه خیلی باهاش صحبت کردم ولی قبول نمیکرد منم چون دوسش داشتم چشممو میبستم و هرجی میگفت قبول میکردم تااینکه همه چی بدترشدسال۹۹متوجه شدم که اعتیادبه شیشه ام پیداکرده و دنیاروسرم خراب شد گریه کردم زجه زدم التماس کردم ولی قبول نکرد ی ادم شاد و سرحال تبدیل شد به ی ادم عصبی منزوی که اصلا نمیدونست زندگیش چجوری میگذره دلم براش میسوخت نمیخواستم تنهاش بزارم تلاشمومیکردم که قبول کنه ولی هیچوقت گردن نگرفت تااینکه شد سال ۴۰۰دیگه کم اورده بودم نمیتونستم بیشتر از این بمونم


گروه آبی وزن شروع۶۲ وزن هدف۵۵ تاریخ شروع۹۸/۹/۱۲  دعا کنید تاعید به هدفم برسم 😍

یه تجربه بگم بهت. الان که دارم اینجا می نویسم کاملاً رایگان، ولی نمی دونم تا کی رایگان بمونه. من خودم و پسرم بدون هیچ هزینه ای یه نوبت ویزیت آنلاین کاملاً رایگان از متخصص گرفتیم و دقیق تمام مشکلات بدنمون رو برامون آنالیز کردن. من مشکل زانو و گردن درد داشتم که به کمر فشار آورده بود و پسرم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت که خدا رو شکر حل شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون در گیر دردهای بدنی یا ناهنجاری هستید تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

وسایلمو جمع کردم دست پسرمو گرفتم رفتم خونه بابام که تااون موقع نمیدونستن شوهرمن بیکاره و اعتیاد داره رفتمو همه چیو گفتم به خانوادش گفتم ولی حتی خانوادشم کمک نکردن گفتن تاخودش نخوادنمیش ولش کردن به حال خودش بعداز چندماه که خونه مامانم بودم زنگ زد که میخوام برم کمپ رفتم باهاش خدافظی کردمو رفت ولی ن ادرسی داد ن شماره ای میگفت بادوستم میرم میدونستم دروغ میگه رفت و من موندمو چشم گریون بعداز حدود۳هفته ساعت۹شب زنگ زد منوگرفتن من کمپم گفتم مگه تو نگفتی میری کمپ چجوری گرفتن گفت اومدم بیرون داشتم میومدم خونه گرفتن میدونستم دروغ میگه رفتم کمپی که برده بودن خودمم دیگه از اینجاشروع کردم رفتم سرکار و پسرم میموند پیش مامانم میرفتم دیدنش میومدم براش وسایل میبردم چون کمپ اجباری بود باید ۶ماه میموندمن تو اون مدت که نبود رفتم خونه رو محل زندگیمون عوض کردم چون هربار میرفتم دیدنش خیلی ابراز پشیمونی میکرد میگفت بیام بیرون دنیارو به پات میریزم تااینکه سه ماه شد و من رفتم نامه از دادگستری گرفتمو اوردمش بیرون اولش خوب بود همه چی ولی خب گفت که توکمپم بهش شربت میدادن یعنی پاک نبود فقط به جای شیشه سه ماه شربت خورده


گروه آبی وزن شروع۶۲ وزن هدف۵۵ تاریخ شروع۹۸/۹/۱۲  دعا کنید تاعید به هدفم برسم 😍

گفتم عیبی نداره میریم دکتر با دارو میزاری کنار رفتیم روانپزشک و روانشناس ولی طاقت نیاورد بعد ی ماه که اون همه خرج دکتر و روانشناس کردیم برگشت دوباره به شیشه که تازه دوماه بود باداداشم میرفت سرکار و دیگه سرکارم نرفت صب تاشب میرفت بیرون نمیدونستم کجاست گوشیش جواب نمیداد ولی گذشت و گذشت تاشهریور پارسال من راضیش کردم بریم کنگره برای درمان رفتیم و یماه بود که شروع کردیم اومد یروز گفت بهم دارو ندادن گفتم چرا بهم دروغ گفت که باراهنما بحث کردم گذشت و گذشت تابهمن ماه که گفت میخوام بمونم خونه و شیشه مصرف نکنم فقط قرص بندازم ناگفته نمونه که تو این مدت که حدود ۹ماه نرفت سرکار خودم خرج خونه و قرصشو میدادم واقعا خسته شده بودم توان نداشتم من زنم موند و بهمن ماه بعد یماه که خونه خوابید و شیشه مصرف نکرد کفت فقط قرصه دوباره با التماس من برگشت سرکارش پیش داداشم تاالان که هفته پیش دوباره رفت کنگره و التماس و تعهد که بره سفرشو شروع کنه تو این مدت من شک کردم که دوباره برگشته سمت شیشه ولی انگار دیگه خودموزدم به خریت که فقط پیشم باشه درحالیکه هیچ دلخوشی ندارم ارامش ندارم بچمو نمیبینم صب ۶بیدارش میکنم میبرم خونه مامانم شب ۷ازسرکارتعطیل میشم میرم دنبالش میرم خونه ساعت۸میرسم خونه ن دلخوشی ن ارامش همش استرس همش تنش همش ترس روانی شدم دیوانه شدم


گروه آبی وزن شروع۶۲ وزن هدف۵۵ تاریخ شروع۹۸/۹/۱۲  دعا کنید تاعید به هدفم برسم 😍
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   vittozahra  |  1 ساعت پیش
توسط   honye_ella  |  1 ساعت پیش