من به جنون رسیده بودم ولی اون فکرمیکرد میخوام بی ابروش کنم هولم میداد میزد توصورتم ولی من دیگه دردی حس نمیکردم😭فقط یا پاهاش موقعی که روی گلوم بود میفتادم😭.قران توی خونمونو برداشتم.بردم جلوش گفتم الهی به حق همین قران بری دیگه برنگردی.کلی نفرینش کردم.ساعت ۱۲ اینا زد بیرون منم درقفل کردم خوابیدم.هی پیام میداد میخوام خودمو بکشم اینا منم جواب هیچکدوم ندادم
فرداصبحش رفتم پزشک قانونی لعنتیا نامه نمیدن مگراینکه حتما شکایت کنی.منم دست ازپا دراز تربرگشتم خونه.ظهر اومد خونه منم پوزخند زدم گفتم منتظر خبر مردنت بودم انگار زنده برگشتی
هیچی نگفت.تا چندوقت قهربودیم.
ازبعدازون ماجرا من افسرده ام .غروبا حالم خیلی بدمیشه.واسم دعاکنین