دوست دخترمکلاس دوم دبستان پدرش پاسدار بود
نامهی عاشقانه ای برای پسر خالش نوشته بود داده بود دخترم گفته بود بابام ببینه می کشدم
من که خانم متاهل بود اون جملات عاشقانه برام جدید بود
دیدم هر چی بیشتر بچه رو توی تنگنای امر و نهی قرار بدی بچه سرکش تر میشه سعی کردم دوستش باشم
و خواسته هاش رو بپذیرم