احتمالا پدرتون به مادرتون میگه همراهیتون کنه
و مادر هم میترسه اگه نیاد و خدای نکرده یه وقت اتفاقی بیفته و یا این که پدر متوجه بشه تنها رفتین، دعوا راه بیفته
باید باهاشون صحبت شه و مستقیما و دقیق و محترمانه بگین که تمایل دارین تنها باشین و خودتون از پس خودتون برمیاین
بگین این رفتارتون باعث شده اعتماد به نفستون پایین بیاد
بشین حرف بزن من که گلوم پاره شد تا فهمیدن این چیزاییم که میگن نمیدونم جامعه خرابه یا از روی دوسداشتنه چرت و پرته (ببخشیدا)
تو تمام زندگیم حسرت داشتم که پدر و مادرم بفهمن منم ادمم و زندم.
همیشه خودم تنها و بی کس برم دکتر. حتی برا جراحیام دوستام میومدن...
هیچ وقت نفهمیدن چی دارم. چی ندارم. چی میخام. چی نمیخام.
همه جا و همیشه تنها... اینقدر تنها که گاهی گریه میکنم از بی کسی...
اونوقت یکی خدا بهش دختر میده میگه بچم دختر همه میگن دختر چشه تو جامعه ما دختر هیچ اختیاری از خودش نداره آدم دلش میسوزه تا وقتی خونه باباس باید از اونا اجازه بگیره بعدشم شوهر بالای ۶۰سال آزاد میشه که اونم دیگه خودش حوصله نداره واقعا چرا این همه محدودیت باید باشه خیلی کم پیدا میشه دختر آزاد زندگی کنه دختر هزارتا صاحب داره و خودش نمیتونه برای خودش تصمیم بگیره هروقت دلش گرف بزنه بیرون دختر یعنی محدودیت
به یک بزرگتر ک امروزی تره و هم نظر باهات، بگو باهاشون صحبت کنه و بهشون بگه که جامعه فرق کرده
هروقت که مخالفت کردم گفتن یه ریگی به کفشته
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
19 ثانیه پیش
19 ثانیه پیش
20 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
