2777
2789
عنوان

نفرت در اوج دوست داشتن !

340 بازدید | 19 پست

دوستان تا حالا شده کسی رو خیلی دوست داشته باشین ( عشق های سطحی منظورم نیست ، اعضای خانواده تون یا آدمی که خیلی بهش نزدیک باشین) بعد به یه دلیلی ازش متنفر باشید و‌ دوست داشته باشید بمیره ؟؟ 

مثلا دور از جون یکی از عزیزانتون بیمار باشه خوب هم نشه و فقط درد بکشه ، شما راضی به مرگش باشین؟ 

یا‌ یکی بچش یه بیماری لاعلاج داشته باشه که بچه هیچ لذتی از زندگیش نبره 

یا حتی پدری که معتاده و هزار تا مشکل برای خانواده ش درست میکنه اگر آدم دلش بخواد اون آدم بمیره ، گناهه ؟ 

من میفهمم آدم هیچوقت راضی به مرگ عزیزانش نیست ولی وقتی اون آدم فقط زجر و درد تو زندگی میکشه، آدم حاضره نباشه که درد هم نکشه .. 

یا آدمی که تو زندگی فقط درد و رنج به اطرافیان میده 

اینم بگم که گفتنش تو حرف ساده هست که اونم حق حیات داره و اینا وقتی هر روز شاهد آب شدن و ذره ذره رنج کشیدن کسی باشید میفهمید چقدر سخته .. 


الان که دارم اینو برات می‌نویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمی‌دونم تا کی رایگان بمونه!
من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفه‌ای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تک‌تک مشکلات رو گفت و راه‌حل داد.

خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همه‌ش رو درست کردیم!

اگه تو یا یکی از عزیزات مشکلات اینجوری دارید، همین الان تا دیر نشده نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص بگیرید.

فاصله عشق و نفرت از مو هم کمتره.کسی ک از کسی متنفره ینی ی حسی بهش داره.خدا اون روز رو نیاره آدم هیچ حسی نداشته باشه.جلوت بمیره هم برات مهم نیست.ولی کسی ک از رو تنفر میگه کاش بمیره یکساعت بعد از حرفش پشیمون میشه

بله میشه ولی اسمش نفرت نیست بنظرم، همون عشق و دلسوزیه

اره اتفاقا خیلی فکر کردم چطوری عنوانش کنم 

در مورد بیماری عزیزان درست میگی دلسوزیه ولی نمیدونی همین عشق و دلسوزی آدم رو بیچاره میکنه نه میتونی شاهد آب شدنش باشی نه میتونی آرزوی مرگش رو کنی 😭😭 

ولی مثلا پدر معتاد که بچهاشو میزنه و .. اونا آرزوی مرگش رو میکنن دیگه دلسوزی نیست 

واقعا درست گفتی فاصله عشق و نفرت از مو هم کمتره 

هرکسی هست صبوری کن.بخاطر اون ن ها.چون همه ی ما پیر میشیم همه ما از پا افتادگی یا مریضی یا خدانکنه علیلی و مریضی رو تجربه میکنیم..خودتونو ثانیه ای جای اون طرف بزارید.البته خدانکنه ها.اگه حرف بدی هم میزنن چون خودشونم ناراحتن ک کسی دیگه کاراشونو میکنه.کلا ناراحت نشو.خدا کمکت کنه عزیزم

هرکسی هست صبوری کن.بخاطر اون ن ها.چون همه ی ما پیر میشیم همه ما از پا افتادگی یا مریضی یا خدانکنه عل ...

عزیزم بخدا تک تک کلماتت رو قبول دارم ، به خداوندی خدا نمیخوام بمیره ، ولی وقتی داروهاشو نمیخوره همکاری نمیکنه ، حمله عصبی بهش دست میده فریادهای وحشتناک میزنه خودش رو میزنه ، آبرو جلوی هیچکس نمونده ، افسردگی طولانی مدت بعد هم اصلا متوجه بیماریش نیست همه چی یادش میره دوباره شروع میشه ، همیشه گریه میکنه 

ما که همه مون زندگیمون نابود شده به جهنم میگم خدایا اگر بمیره خودش راحت میشه چون هیچ لذتی از زندگیش نمیبره 

ولی چند وقت پیش که خیلی حالش بد شد بیمارستان بستری شد من فکر کردم داره میمیره از فکرهای خودم خیلی شرمنده بودم و شدیدا عذاب وجدان گرفته بودم میخواستم خودکشی کنم  

هرکسی هست صبوری کن.بخاطر اون ن ها.چون همه ی ما پیر میشیم همه ما از پا افتادگی یا مریضی یا خدانکنه عل ...

اینی که الان میگم رو نه اینکه بخوام عملی کنم ها ولی ناخودآگاه تو ذهنم میاد 

میگم این که سالهاست اینطوریه روز به روز هم داره بدتر میشه بقیه هم زندگیشون تحت الشعاع قرار گرفته هیچکس خوشحال نیست همه دارن عذاب میکشن ، دلم میخواد سم بریزم تو غذای هممون با همدیگه بمیریم راحت شیم چون اگر فقط یکی مون بمیریم بقیه خیلی غصه میخورن 

هرکسی هست صبوری کن.بخاطر اون ن ها.چون همه ی ما پیر میشیم همه ما از پا افتادگی یا مریضی یا خدانکنه عل ...

من اگر خودم رو نمیکشم فقط برای اینکه بفکر بقیه هستم چرا باید به جای اینکه کمکشون کنم عذابشون بدم ( مثل همین فردی که میگم ولی اون بیماره دست خودش نیست) و گرنه بخدا اصلا زندگی کردن رو دوست ندارم بخاطر همین مشکلات هم از خودم گذشتم و تو زندگی بچه دار نشدم که مثل خودم بدبخت نشه با اینکه الان خیلی دلم میخواست یه بچه داشتم 

اینی که الان میگم رو نه اینکه بخوام عملی کنم ها ولی ناخودآگاه تو ذهنم میاد  میگم این که سالهاس ...

عزیزم شما حرف منو درک نکردی.خودم گفتم فاصله عشق و نفرت ار مو کمتره..شما آدم بدی نیستی اتفاقا از همه بیشتر دوسش داری ک این روزاشو تحمل میکنی.مث مادرایی 

اگه بچه داشته باشی میدونی همیشه جونتون براش میدی.یلحظه ک بیش از حد درکت نمیکنه و تو رو تحت فشار میزاره ناخواسته میگی خدا لعنتت کنه خدا خفت کنه خدا فلانی کنه بهمانت کنه.میگم اتفاقا چون خیلی خیلی دوسش داری اینو میگی ذره ای عذاب وجدان نداشته باش.مادربزرگ من سال های آخر از پا افتاد طفلک قرار شد ماهی یبار خونه یکی بمونه.همشون انقد این خدا بیامرز رو بی عزت کردن زجرش دادن.زد و ی لحظه ک همه انتظار نداشتن رفت و هممونو تنها گذاشت..همه از حرفا و کرده هاشون پشیمون شدن.منم میگم تا زنده است دل ب دلش بدید تحمل کنید کاری کنید خوش بگذرونه.ن ک مرد ....کلا همه مرده پرست شدن.میگم برا شما تا زندست حتی اگه دورازجون علیل هم هست باهاش وقت بگذرانید.اون ب خدا نزدیک تره ها

همه تو زندگی شون مشکلات دارن ولی اونایی که زندگیشون خیلی نابسامان هست بخدا ظلم میکنند بچه دار میشن 

من بابت این حرفم خیلی عذاب وجدان دارم ولی اصلا از اینکه مادر و پدرم بهم حق حیات بخشیدن خوشحال و قدردانشون نیستم 

هر چند که میگن هر کس خودش مسئول خوشبختی خودش هست از کسی نباید توقع داشت ولی زمینه باید فراهم باشه من کاری به استثنائات ندارم که فلانی فقیر بود بدبخت بود بیچاره بود دکتر شد الانم خیلی خوشبخته چند درصد آدما توی خانواده بد متولد شدن و خوشبخت شدن اون بچه زباله گرد با بچه یه جراح فرقی نداره ؟! 

اون بچه های سر چهارراه یا پرورشگاه چه گناهی کردن که توی اون خانواده ها متولد شدن بخدا جنایته 

عزیزم شما حرف منو درک نکردی.خودم گفتم فاصله عشق و نفرت ار مو کمتره..شما آدم بدی نیستی اتفاقا از همه ...

منظورتون رو متوجه شدم عزیزم ، دردم اینه که نمیشه بهش کمک کرد ، اگر بیمار جسمی بود میشد یه کاریش کرد ازش پرستاری کرد ، بیمار روحی هست با اینکه سنش بالا نیست ، درکش رو تو بعضی چیزا از دست داده ، نرمال اصلا نیست ، همکاری نمیکنه دکتر بیاد دارو بخوره که بهتر بشه ، داد و فریاد های عجیب میزنه خودشو میزنه عصبانیت های غیر قابل کنترل سر مسایل جزئی ، بعد دو روز خوبه همه چی یادش میره دوباره حمله بهش دست میده ، آدم همش نگرانه اضطراب داره ، وقتی قاطی میکنه با همه دعوا میکنه و فحش میده ، بعد هم که خوب میشه اصلا اینا رو یادش نمیاد میگه امکان نداره 

جلوی هیچکس آبرو نداریم 

عزیزدلم خدا اجر همین کاراتو انشالله هزار برابر بهت برگردونه

من دیگه ایمانم رو به همه چیز از دست دادم و اعتقادی ندارم 

این آدمی که الان دارم بهت میگم نمیدونی چقدر فرشته بود پرورشگاه میرفت به بچه ها کمک میکرد همیشه کهریزک میرفت انقدر قلبش رئوف بود برای سگ و گربه های خیابون هم غذا میبرد هر چی پول داشت به بقیه کمک میکرد انسان به معنای واقعی بود من تو زندگیم هر چی انسانیت یاد گرفتم ازون یاد گرفتم دارم اشک میریزم اینا رو برات مینویسم .. آخه چرا این باید اینطوری بشه جلوی همه ذلیل و خار شده هیچکس دیگه پیشش نمیاد تنهای تنهاست هیچکس دوسش نداره دیگه بخاطر همین کارهای غیر قابل کنترلش 

من نمیتونم به مردم و اطرافیان توضیح بدم شما تحملش کنید دست خودش نیست سرتون فریاد میزنه فحش میده 

من زجر میکشم ولی دوست دارم بمیره که زجر نکشه 

نمیدونی چقدر حالم بده 

آخه فقط من نیستم که باید تحمل کنم و گرنه بخدا من حرفی ندارم بقیه رو چیکار کنیم هر شب میترسم نکنه وقتی داد میزنه مردم زنگ بزنن به پلیس 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792