اولش اینو بگم بهتون من و خواهرم رو هرکس میبینه میگه باهم خواهرین خیلی شباهت دارین و از این حرفا همیشه همه که حدس میزنن خواهریم بعدش کلمه شباهت دارین رو میگن شوهرم یه دوست داره مغازه لوازم خونگی داره خواهرم بیشتر از من خرید میکنه ازش برای همین این اقا خواهرمنو میشناخت و امروز من با خواهرم رفتم مغازش نمی دونستم منوهم میشناسه یانه بعد که وارد شدیم و احوال پرسی کردیم فروشنده به خواهرم گفت خواهرتونه ؟ خواهرم هم گفت بله بعد دقیق یادم نمیاد بعدش چی گفت(اینجارو به یاد داشته باشین ) چون من مشغوله نگاه کردن به اجناس و وسایل بودم در اخر که انتخاب کردم و موقع حساب کردن خواهرم گفت تخفیف بدین دا دوستتونه فروشنده هم گفت خانم فلانی هستن (اسم شوهرمو)و خواهرم هم تایید کرد و بعدش در مورد سفری که باشوهرم رفته بودن با خواهرم حرف زد و من شنونده بودم اصلا زیاد تو فکر حرفاشون نبودم بعد اومدیم بیرون و بعدوقتی با شوهرم حرف میزدم بهش گفتم رفتیم مغازه فلانی و وسایل خریدیم گفت شناختت گفتم اره بابا اولش که وارد شدیم به خواهرم گفت خواهرتونه شبیهین و خواهرم هم گفت اره و بعدش در مورد سفرتون فلان چیز رو گفت از قضا شوهرم پیشه همکارشه و همکارش هم صحبتای مارو میشنوه و همکارش با اون اقا فروشنده دوست صمیمی بوده واینا خیلی اهل شوخین و زنگ زده نمیدونم دا چیگفته واسش اما گفته که به خانم فلانی گفتین باخواهرش شبیهه