دقیقا یه ربع پیش تنها بودم میخواستم برم آشپزخونه دیدم یه هاله ی سفید قد بلند تو آینه هست بعدش از اینه اومد بیرون رفت بالای سقف آشپزخونه
انقدر ترسیدم دست و پاهام داره میلرزه یخ کردن قلبم داشت میومد تو حلقم وای یعنی چی بوده خدا کنه توهم زده باشم همشم احساس میکنم باز ببینم بخاطر همین بیشتر میشه ترسم