سه سال کم نیست یه عمرهست
همسرم شغلش که تغییر کرد اصلا نبود بار همه چیز به دوشم بود داشتم داغون میشدم از تابستون تا الان هم کلی مریض شدم هم چندبار ناراحتی بپاکردم تا حالمو بفهمه اصلأ دست خودم نبود و زود بیاد تا ی حدی مدیریت داره میکنه... بچهها هم کم میدیدنش ناخودآگاه اذیتم میکردن منم با مریضیام صبرم کم شده بود ناراحتیام مضاعف آروم نمیشدم اصلا یه وضعی شده بود
با اینکه همون اول بهش گفته بودم سخت میشه نکن و... دنبال ارتقاء شغلت نیستم دنبال ارامشم... خلاصه قول داده بود ولی نمیشد نتیجه ش این شد که شبا خوابم نمیبره....که این خودش خیلی بده