یکی از زن داداشام داشت غذا درست میکرد بعد خیلی ظرف کثیف شده خودشم دارع میشور اینم بگم با همینی که دعوا شده یه دختر یع سالم داره بعد دیدم هی میاد بچش غذا میده ظرفم میزارع رو اوپن و میره به رو خودش نمیارع یه کمکی بده مثلا بعد اومدم به اون یکی زن داداشم گفتم بده من مبشورم اونم گفت بده من فلان یه تعارف خشک خالی کزد رفت پشت سر من منم گفتم به رو خودشم نمیاره یهو شنید قاطی کرد رو من ها خجالت بکش این حرفا نزن رفته به مادرم گفته دخترت گفته پرو به روی خودشم نمیارع چنتا م توش حرفی که زدم کرده بعد اومد وسالیش جم کزد که بره ما اومده بودیم خونه باغمون فاصله داره تعارفش کزدم بیا چایی بخور فلان محل نمیداد همون شبم مهمون داشتم عموم اینا اومده بودن بعد گفتم حالا جلو اینا زشته حیا کن گفت من حیا ندارم بعد چند دیقه ای گذشت گفتم بیا میوه بخورم یهو اون یکی زن داداشم گفت بیا ببین خواهر شوهر چقد هواتو دارع گفت حالا ظرفاتم میشستم جلو همه اینو گفت منم هیچی نگفتم بعد دیدم با داداشم بحثش شد رفت حیاط رفتم بغلش کزدم گفتم ببخشید این حرفا ببخشید طولانی شد اما میخوام بذونم من مقصر بودم؟؟؟؟؟