من کرونا گرفتم و مریضم ، شوهرم صبح ک رفت سرکار ، گفتم تو سالمی ؟ گفت اره، گفتم پس نیا خونه دیگه گفت باشه
توی ذهنم دلایل خودمو داشتم ،گفتم اگر مریض بشه دیگه سرکار نمیتونه بره و منو میکنه مقصر و غر میزنه و اینا
ولی فکر نمیکردم ک واقعا نیاد
و دو روزه خونه باباشه
من داداشم بردم دکتر و اینا
شب هم تنها خوابیدم
من توی ذهنم میگم دوستم نداره و از روی اینه که عاشقم نیست ،وگرنه چطور دلش اومد منو تنها بزاره؟
هرکاری کردم دکتر هم نبردم ،گفت باعبوری برو
بچه هم ندارم و تنهام