طلاق

چرا جدا شدی عزیزم؟ من شوهرم بد دخن ،دست بزن داره به شدت منو کلفت خودشو خانوادش میدونه،برام ۱ ریال خرخ نمیکنه ومثلا خواب میبینه میاد بخاطرش باهام دعوا راه میندازه و کلی چیزای دگه مثلا به مقدسات من توهین میکنه ،عموم تازه مرده بود مدام رابطه میخواست و من اصلا امادگیشو نداشتم و رابطه هاش اکثرا غیر معمول ،دارم جدا میشم اصلا پشیمونی ندارم حتی یک ذره

پدر بزرگ دوست من فوق العاده آدم عصبی بود ک ب نوه هاشم این خصوصیات رو انتقال داده طوریکه تحت پزشک هستند دارو مصرف میکنند اما مادر بزرگ دوستم جدا نشد قلق شوهرش دستش اومده بود هرچی می‌گفت شوهرش می‌گفت چشم و کار خودشو میکرد تونست زندگی بکنه با این روش . 

اخلاق اخلاق اخلاق

من کاری ندارم نه میگم بمونه نه بره میگم خودش باید ببینه توی این زندگی حال روح و جسمش خوبه یا نه

خدا کریمه دری باز میکنه  

اره فعلا درس بخون و مستقل شو

همه مردا اینجورین عزیزم الکی بهشون نمیگن اقا بالاسر ، ولی بعضی ها کمتر بعضی بیشتر مشکل روانی یا اخلاقی نداشته باشه میتونی درستش کنی،من شوهرم مشکل روانی داره + اخلاقشم گنده فک کن تو خونه اصلا به من نگاه نمیکنه باهام یک کلمه حرف نمیزد ، حالا مادرس بهش زنگ میزد با انواع حرفای محبت امیز صداش میکرد که دل منو بشکونه

خب شوهر تو همچین آدمی هستش ولی من تازه بعد هفت سال بدبختی زندگیم رو به راه شده بود قرار بود بریم تو خونه خودمون و من خیلی دوسش داشتم.تازه من دوتا بچه هم دارم منم کلفت بودم خیلی زیاد مشکل داشتم ولی نمی‌خواستم جدا شم. سر ی موضوع الکی بحثمون شد اونم عصبی شد و سه طلاقم کرد.لعنتی رو..هیچ وقت نمی بخشم الانشم داره تقاص کاراشو پس میده تازه این هیچ زن بگیره بیشتر تقاص میده ان شاءالله زن خارش کنه همه چیشو بالا بکشه و بدبختش کنه و بره اون وقت دلم خنک میشه

میفهمم 

ان شاءالله ک مشکلت حل شه 

ببین فکر کن ک الان پروسه ی طلاقت تموم شده و کامل جدا شدی ببین برنامه و زندگیت چیه و حس و حالت خوبه یا ن بعد تصمیم بگیر 

منم تازه رفته بودم خونه خودم ،شیره منو کشید زندگی جمع کرد برای خودش منم باهاش کار کردم ااا الا میگه همه چیز مال خودمه تو کی هستی،منم یک پسر دارم عزیزم درکت میکنم بعضی ها ذاتشون مشکل داره 

دادگاه ک یک بار بیشتر مهر طلاق نمی زنه چطور سه طلاقه کرد؟ 

پس این آدم مریض .آدم های شکاک هیچ وقت درست بشو نیستن. مال من شکاک نبود فقط می‌گفت دوست دارم خانمم نره مغازه نامحرم نبینتش همین.درکل بهم اعتماد کامل داشت.ولی خانواده اش از هر گوهی گوه تر بودن.الانم خیلی پشیمون ی برادر مجرد داره همش میگه میخوام مخ برادرمو بزنم بیاد خواستگاریت ولی من از برادرش به شدت متنفرم.تازه دیگه نمی‌خوام پا تو اون قوم بزارم کم رنج و بدبختی ندیدم.که از این برادر برم تو زندگی اون دیگه برادر بعدشم .زجر آور همش شوهر سابق جلو چشم آدم باش مخصوصا که من هنوز دوسش دارم.