بیایید تعریف کنید اگر خاطره ای دارین تا اینجا بفهمیم و یاد بگیریم که چه خط قرمزهایی باید برای بچه هامون بزاریم توی مهمانی ها و دور همی ها...
مثلا من خودم دیشب مهمانی داشتم که یه بچه ی پنج شش ساله داشت و اتفاقا تاپیکشم زدم . از اینکه وارد اتاق خوابمون شده بود و همه جارو می گشت و وسایلم رو برمیداشت واقعا عصبانی شدم. از حرکت اون بچه زشت تر مادرش بود که بچه رو کنترل نمیکرد و تو خونه ما آزادش گذاشته بود که هرکاری میخواد بکنه در حالی که میدونم تو خونه خودشون وقتی این کارا رو می کنه دعواش می کنه.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
بچه ی مهمون اسباب بازی مورد علاقه ی پسرم رو بی اجازه(تاکید هم کردم که اون یادگاریه) از بالای کمد برداشته بود و شکسته بودش ما تا پاسی از شب و بعد از رفتنشون گریه و زاری پسرم را داشتیم
والله من به بچه ها کاری ندارم، ولی هفته ی قبل خواهر شوهر ۳۶ ساله ام اومده بود و اتاق پسرم بود تمامی کمدهای لباس و عیره باز میکرد. پسرم گفت قبلا هم مادر شوهرم اینکار رو کرده بود برا شام دعوتشون کرده بودم رفته بود اتاق پسرم کمدش رو باز کرده بود و اومد سالن بهم گفت لباسهایی که برای تولد پسرت خریده بودم تو کمدش نبود!! منم گفتم بادقت نگاه نکردین .من جایی میرم سهی میکنم وارد اشپزخونه یا اتاق هاشون نشم اگر باهاشون صمیمی و نزدیک نباشم. بچه ها رو هم به جز خونه ی اطرافیان خواهر و دایی و عمه خونه ی کسی نمی برم
من از بچه ها ناراحت نمیشم حتی شده وسیله گرون شکستن عصبی شدم ولی زود فراموش کردم اما کار بزرگترا ک از یادم نمیده و برام عجیبه مثلا یکی با شوهرش و بچه هاش ک بزرگن اومد خونمون از تو در حالا سلام ک کردن نشستن ۵ نفری گوشیشون درآوردن عینکاشونو زدن رفتن تو گوشی غرق شدن هرچی باهاشون صحبت میکردن ک سکوت بشکنه جوابمو نمیدن مث کوزت فقط پذیرایی میکردم انگار رستوران بود کلا منو همسرمو نادیده گرفتن تا لحظه ای ک رفتن بگو حالا آخه مگه واجب بود بیایید خب بشینید خونتون برید تو گوشی یکی این یکی اینکه تا وارد خونه میشه زن گنده میره تو اتاقارو میگرده