خیر عزیز آسایش دیگران با بازی بچه ها بهم نمیریزه دنبال چی میگردی تو حرفا آخه .بله والدین باید بچه رو خونه دیگران کنترل کنن بچه ها برای پدر مادر عزیزن ن برای دیگران ک تحمل کنن کارهای بدشونو پس باید کنترل کنن در کل گفتم وقتی این حرکت ب چشمت اومده حتما بچه نداری چون اینقدر اذیتت میکنه ک این برات پیش پا افتاده میشه بخون متنو بعد بیا زود جبهه بگیر
من اگر ببینم پدر و مادرش سعی می کنن بچه رو کنترل کنن یا عذر خواهی می کنن بابت خرابکاری بچه ناراحت نمیشم اما حقیقتا با پدر و مادرای بی خیالی که تو مهمونی ها بچه اشون رو آزاد میزارن تا هر بلایی سر خونه و وسایل میزبان میخواد بیاره نمی تونم کنار بیام نه با خودشون نه با بچه هاشون و سعی می کنم ارتباطمو باهاشون به حداقل برسونم
از بس بچه هاشون از اسباب بازی بچم ک هنوز خودش بازی نکرده بود شکستن ک دیکه الان پرو شدم در اتاقو تا میان قفل میکنم زود میدون میرن در اتاق میبینن قفله ولی برام ناراحتیشون مهم نیست چون چند بار وسیله شکسته و مادرشم میدونه
بچه خواهر شوهرم همراه مادرشوهرو پدر شوهر یک ماهی خونه ما بودن
بچه خواهر شوهرم همش بی اجازه در کمد ویترین رو باز می کرد دکوری برمیداشت برا بازی. مادرشوهرمم هیچی نمیگفت در صورتی که اگه پسر من تو خونه اونا حتی یکم جوم می خورد مادرشوهرم بهش میگفت بی تربیت
ازاینکه بچه دوازده سیزده ساله درازبکشه رومبل وغذاوخوراکیاشو همونجابخوره ،ازاینکه قهروقهربازی کنه بابچم ،ازاینکه هی بپرسه نوشیدنی ندارین،ژله ندارین،بستنی ندارین خیلی بدم میاد ،اگه داشتم میاوردم ،یا به زوووور اجازه بچه رو بگیرن ببرن باخودشون خونشون ،ازاینکه مثلا به تعداد کلوچه گذاشتم براهمه که باچلیی بخورن ،بچهه چهارپنج تا برداره بخوره به چندنفرنرسه،بیشرازاینکه بیان خونم بابچم قهرکنه عصبی میشم ،خودم دوتابچه دارم خیلیییی رعایت میکنم
منم مثل خودشون پرو مستقیم و غیر مستقیم هم به بچشون تذکر دادم هم تو گوش خودشون کردم که من صبر و طاقتم در برابر اینکه کسی بخواد حریم خصوصیمو بهم بزنه کمه میخواد بچه باشه یا بزرگسال البته خون دل ها خوردم تا تونستم ایطوری رک بشم و حد و مرز بزارم برای دیگران و بچه هاشون الانم اگه کمی عقب نشینی از من دیده بشه دوباره به دوران اوایل ازدواجم برمیگردم که بچه های خانواده همسرم وقت و بی وقت بدون در زدن میومدن تو خونه ی ما و خبر میبردن اینور اونور و همه حا سرک می کشیدن . چندین ماه خودخوری کردم و حتی اشکم درومد اما فکر میکردم باید تسلیم باشم تا باهام خوب باشن و حرمت ها حفظ بشه اما زهی خیال باطل چون همون کوتاه اومدنا در برابرشون داشت حرمت هارو زیر سوال میبرد .
