روز اول عید که شد کلا هسرم سر هیچی عصبی بود هر سازی زد رقصیدم تا شب،شب تا صبحش بیدار بود چون کل دیوار های خونه رو با وایتکس پاک کرده بود از سر درد خوابم نمیبرد شد فرداش چون دم صبح خوابیده بودم ساعت یک ظهر بیدار شدم گفتم بریم بیرون چون ماشین نداریم گفت با موتور بریم منم چون سیاتیکم عود کرده گفتم با مترو و اتوبوس بریم قبول نکرد گفتم خودم میرم یه دوری میزنم خفه شدم از این بوی خونه اونم قبل من پوشیدگفت میرم سرکار در صورتی که کارش تعطیل بود
اون این همه کار کرده بعد تو معذرت بخوای؟ خب بهش بگو اون بره پیش خانوادش اگه تو نمیری شاید برا ...
بقران سال تحویل مامانم زنگ زد ناهار اول عید دعوتمون کرد گفتم باشه از صبح که بیدار شد سر ناسازگاری داشت گفت میخوام برم خونه مامانم عید دیدنی گفتم ناهار بخوریم بهد ناهار برو اونجا ناهار خوردیم رفت و اومد هی عصبی بازی داشت اخر شب هم بهش گفتم خیلی امروز ناسازگاری کردی خداروشکر امروز به خوشی گذشت ولی فرداش که میشد امروز قشنگ روسفیدم کرد به قران تا حالا یه هل پوک نفرستادن بگن اینم برای زنت بعد من روز مادر روز پدر با شوهرم میرم خرید که براشون عیدی ببره همیشه هم میگم مامان باباتن هر وقت دلت خواست مدیونی نری روزی نرسه نباشن و حسرت بخوری
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
بابا و مامانم از اول زندگی جنگ داشتن نزاشتم شوهرم بفهمه همیشه میترسیدم بفهمه بزنه تو سرم امروز اشک میریختم من فقط تو رو دارم نکن اینجوری باهام 😭همش میخواستم بگم حالا که فهمیدی همیشه یتیم بودم نکن