کلافه شدم دیگه کلا چند ماهه نامزد کردم همیشه داره داخله رابطه مون دخالت میکنه
الا چند روزه اومدم خونه شو گرد گیری کردم امروز کارا تموم شده ناهار براشون درست کردم اومدم بشینم میگه تو چند روزه اینجایی خانوادت چیزی بت نمیگن؟ چقد بی بند و باری
منم زنگ زدم نامزدم انقد گریه کردم فقط گفت ببخشید و قطع کرد الام اومدم خونه مامانم اینا
خسته شدم از دستش همین چندماه خون به جیگرم کرد
چیکار کنم اخه 😭
عزیزم چرا رفتی؟
چرارفتی گردگیری کردی براش
وقتی نامزدت نیست نرو خونشون فقط باخودش برو
جای تشکر کردنشه
مگه وظیفه شماست خونه مادرشوهرت رو اونم دوران نامزدی تمیز کنی؟
خب چرا خودت رو کوچیک میکنی تو نامزدی میری خونشون که اینارو بهت بگه حرمت هارو شکسته الان دل چرکینی عین من دبگه خوبم بشه باهات از یادت نمیره
خوب کمتر برو
وای چقدر نفهمه اخه میخواستی بگی بی بند بار خودتی زنیکه عنتر
همیشه با نامزدت برو و مثل مهمون رفتار کن همین
مقصر خودتی چرا خونشون این همه موندی؟؟ بدتر اینکه چرا خودتو جای کلفت جا زدی .... هرچی شنیدی تقصیر خودته
سرسنگین باش باهاشون نیاز نیس بری اونجا گردگیری کنی خونه خودتون بمون نامزدت بیاد پیشت،بعد ازدواجم ب هیچ وجه با مادرشوهرت یکجا یا نزدیک زندگی نکن
من از این سایت فقط فکر میکنم یک مورد مهمی رو یاد گرفتم اینم اینه که دوران عقد نباید خونه مادرشوهر موند چه یک روز چه چند روز
زیادنزدیکشون نروتاعروسی بگیری بری خونه خودتت
واینک‌سعی کن خودتت جوابشوبدی محترمانه واگ نتونستی به نامزدتت بگو‌فقط‌زیادنشه‌ک‌پشت‌مامانشومیگیره
خودت احترام خودتو نگه دار عزیزم
کار کن ولی در حد معمول. کارگر نگرفتن که.اصلا اجازه نده بی احترامی کنن بهت
کم برو خونشون. هفته ای یکبار فقط یک وعده اونم با همسرت
دوری و دوستی
