من باردارم.حجالت میکشید. اما من خیلی ذوق داشتم بگم ولی قول دادم و نگفتم. ذوق داشتم بهش نگیم تا وقتی خودش بفهمه. ب هممممه هم سپردم بهش نگن حالا ک خواهرش گفته نگیم. میخواستم کسی دیگه هم نگه تا یک دفعه سورپرایز بشه همسرم چون بچه ی سوم خواهرشوهرم بود من خودم باور نمیکردم. بعد چننننندین ماه رازداری دیشب فهمیدم مادرشوهرم ب شوهرم گفته با این که چننند بار سپرده بودم بهش. انقد بدم اومد. منم دیگه رازداری نمیکنم. چه کاریه خودشون وقتی رعایت نمیکنن. مادرشوهرم از چشمم افتاد. اخه ب رازداری خیلی حساسم. حالا دیدمش مادرشوهرمو ب رو خودم نیارم که مگه قرار نبود نگی چرا گفتی؟ بچه ها نگید مهم نباشه برات من واقعا داشتم چفت و بست دهنشو میسنجیدم. اصلا ادم قابل اعتمادی نیست
از این ب بعد نقششونو ب هم میریزم همونطور ک اونا بهم ریختن
مادرشوهر من خواهرشوهرم پسردار شده بود بعد یه مدت که از همه مخفی میکرد بارداریشو بعدش چند نفری فهمیدن و در نهایت بچش سقط شد بعد زنعموی شوهرم تو کوچه بود سلام علیک کردیم گفت مادرشوهرت کم پیداس گفتم خواهرشوهرم بچش سقط شده پیش اونه چند روز بعدش رفتم خونه ی مادرشوهرم دیدم اخماش تو همه... بعدش گفت چرا رفتی به همه گفتی دخترم سقط کرده؟ اونا حسودن از ناراحتیه ما ذوق میکنن 😐
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!