یه سفر کوتاه مجبور بودم برم
عروس هلندیم رو گذاشتم پیش یکی از بستگانم
وقتی اومدم گفتن پا گذاشته رو ظرف داغ
سریع بردمش دکتر
ولی حالش اصلا خوب نیس
دارم داروهاشو مرتب بهش میدم و براش آرزوی سلامتی می کنم...
کل روز گریه کردم
نمیتونه درست راه بره و خیلی آروم شده و غذاش کم شده بهش سه بار سرم زدن
اصلا خودمو نمیبخشم
همش دارم به خودم لعنت میفرستم که چرا یه حیوون زبون بسته رو برداشتم آوردم خونه که این اتفاق براش بیفته
حیوون خونگی خیلی مسئولیت داره