امشب نگو بابام یکی از توله هارو گذاشته صندلی عقب ماشین که ببره دامپزشک و بستریش کنن. اینام خیلی بهم عادت دارن دیدم یه چیز مشکییی پشمالو داره از عقب کشیده میشه بین دوتا صندلی یه جیغ بنفشی زدم بعد بی توجه به جیغ من اومد خزید بغلم سرشم گذاشت رو دستم خوابید 😐 بعد بابام اومد سوار شد میگفت ها چته تولس دیگه ظهر هفت تا سگ شستی الان ادا درمیاری