داشتیم حرف می‌زدیم آنقدر از خود راضیه هی میگه من اینم و من اونم بابات از خداش بود دامادش بشم هیچکس نمیتونه به من نه بگه منم گفتم منکه راضی نبودم همونجا ماشینو نگه داشت گفت برو خونه بابات منم نمیخوامت پیاده نشدم هی جدی گفت برو بیرون منم پیاده شدم صد متر رفتم جلو اومد دنبالم و فوش داد که بیا سوار شو منم مجبور شدم بعدم زد تو سرم که تو مغروری شما بودین پیاده نمیشدین😭😭😭😭😭
خوب کردی
ببخشید ببخشید فاقد شعور هست شوهر شما
من بودم وقنی زن طرف شدم نمیگفتم راصی نبودم کار به پیاده هم نکشید 🤣🤣
باید جرش میدادی که زده تو سرت تازه تحقیرت هم کرده
بعدشم میگه منم بخاطر بچه ها مجبورم نگهت داشتم 😭😭
شوهر من م هست چند باری واسه غد بازی پیاده شدم فوش داد من زد سوار شدم
خود درگیره بخدا
راتو کج میکردی میرفتی خونه بابات
بیاد اونجا پدرت حالش جا میاورد
شوهرت چیزی مصرف نمیکنه؟!
من بودم صد سال سیاه سوار ماشینش نمیشدمـمیگفتم برا خودت عقده ای ندید بدید
عیی مردم چقد حارر شدن
بگو روت بروم باز بشه فردا حتما میخایی بگی منکه نیومدم خاستگاریت خودت خاستی اره!؟چه پرو اینقدر رو ندید بهشون
بايد ميگفتي انقدر خوب بودي ميموندي ننت رو ميگرفتي خوشبختش ميكردي به غريبه خودت حيف نميكردي
چی بگم والاشمامیخوای تاییدت کنیم ولی بنظرم هردوتون مقصرین
شوهرت خودشیفته اس
اسی بگو دیر نیست برو پیش کسی که لیاقتت داره مهریه و حصانت بچه ها رو بده به سلامتتتت
بگو اخه انقده خوبی رو زمین نمیمونی بچه ها رو هم بده جلو دست و پا و جذبه نداشته ات نگیرن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
59 ثانیه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
