2777
2789
عنوان

جن (ورود خانومای باردار ممنوع)

| مشاهده متن کامل بحث + 1223 بازدید | 47 پست

یه بار یکی از نزدیکان دچار حمله ی پنیک شده بود و حال خیلی بدی داشت من با گوشیم سوره ی جن رو پخش کردم با صدای آروم یعنی این زن بلند شد طوری جیغ می کشید که آدمای بیرون خونه فکر کرده بودن یه مرد داره نعره میزنه

جن ولی من یه آدم ایده عالی تو ذهنم ساختم که مثلاً خودمم یه دختر زیبا و موفق  بعد به آدمی دیدم ...

آخه بدی داستان اینه که اینجوری من شنیدم،اینا خوشگل نیستن،،،انسانا بر اساس توهم خودشون،اونا رو شکلای متفاوت میبینن

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

یکی از فامیلامون جن زده شده بود سنگ توالت کنده بود مدفوع میخورد و چهار دست پا راه میرفت

😂😂😐

(دورنگم)🎴تو مغزم خیلی صدا هس خیلی، تو سرم جنگله             صبح که از خواب پا میشم دلم میخواد کسی نباشه باهام حرف بزنه،میخوام از خونه که میرم بیرون کسی منتظرم نباشه، برگردم دل کسی تنگ نشه واسم،☻️۰ میخوام تنها باشم                                          در من تيمارستانی قصد شورش داره....یخیال پرداز روان           گیاه‌خوار💚 intjفمینیست💜  عاشق علم ونجوم👩🏻‍🚀فیلم باز فیلم خواستی ژانر مورد علاقت رو بگو چندتا بهت پیشنهاد بدم🧸 کیدراما عشقمه :)    من درون دنیای که تو مغزمه زندگی میکنم من صدا های تو مغزم میشنوم که واقعیت نداره من با افرادی که تو ذهنمه خوشحالم من با اشخاص غیر واقعی زندگی میکنم  روزی به مشکلاتی که اکنون رنجم میدهد خواهم خندید...و از پنجره بیمارستان روانی به بیرون خیره خواهم شد:)                       this is måneskin🫀متفاوت باش... مثلا بشین رو تلویزیون مبل ببین
آخه بدی داستان اینه که اینجوری من شنیدم،اینا خوشگل نیستن،،،انسانا بر اساس توهم خودشون،اونا رو شکلای ...

نمدونم شایدم فقط فک میکردم شبیهشه ولی برام عجیبه

حضرت عیسی علیه السلام در فلسطین متولد شد اما هیچ مسیحی اروپایی عاقلی نمیگه من اروپایی هستم آسیایی نمیپرستم گرفتی منظورمو؟😅                                                               

خاطره زیاد دارم باهاشون. ولی یه بار که طلسم بدی شده بودم ساعتای نه شب بود همه بیدار بودن من چون خیلی ناراحت بودم رفتم اتاقم همینجوری دراز کشیدم رو تخت. پشتم به در اتاق بود یه دفعه در اتاق باز شد من طبق عادت که مامانم میاد سزمیزنه ببینه پتو روم هست یا نه فک کرذم مامانمه. قشنگ صدا پاهاشو شنیدم باز و بسته شدن درو شنیدم برنگشتم نگاه کنم چون فککردم مامانمه. بعد یهو سرم که روبرو دیوار بود نود درجه خودبخود چرخید بعد دستام که رو تخت بود خودبخود اومدن بالا رو هوا موندن. هیچی نمیدیدم ولی. بعد اومدم بگم خدا کمکم کن دهنم قفل شد نتونستم خدارو بگم فقط تو ذهنم تونستم بگم خدا که یه دفعه دستام ول شد انگار آزاد شدم بعدشم فرار کردم رفتم پیش مامانم از ترس

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792