خونه مادرشوهر بودم به اصرار شوهرم رفتم مهمون داشتن منم کمک کردم توی پذیرایی و سفره انداختن و شستن و.... اینا مهم نیس بچه اینا ی شوخی ای با من کرد ترسوند منو من چیزی نگفتم پدرشوهرم داشت میگفت ک اره پامیشه ال میکنه بل میکنه یهو بچه گفت این استخونی شوهرم هار هار زد زیر خنده برگشتم گفتم زهرمار یکم نشستم رفتم بالا تو اتاق موهامو مرتب کنم و آماده شم واسه رفتن شوهرم اومد معذرت خواهی ک من دستمو کشیدم و اینا نمیزاشت از اتاق برم بیرون پیش خودم گفتم عب نداره شوخی داریم باهم دیگه تو شوخی یکی زدمش ناراحت شد منم گفتم مهم نیس اگه بده چرا چنین شوخی هایی میکنه الان اومدنی ناراحت بودم هیچی نمیگفتم ک هعی میرفت رو مخم ک باهاش حرف زدم آنقدر ناراحت و عصبی بودم نمیخواستم باهاش حرف بزنم منت کشی کرد آشتی نکردم البته سعی. نکرد خیلی اگه هستین نظر بدین چیکار کنم هم عصبانی ام هم میخوام دیگه تکرار نشه زیبایی و اندام ی زن براش مهمه مخصوصا من ک تازه عروسم خیر سرم
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
ینی نباید پیش خودش فکر میکرد ک اون بچه چی گفته؟ من الان از این ناراحتم ک منو رسوند خونه هیچی ...
شما دیگه بحث و غر و... رو بذار کنار و منتظر حرکت از طرف همسرت باش و وقتی اومد جلو اشتی کن و بعد باارامش بگو ازت توقع نداشتم بخندی و تمومش کنید ،حرمتها باهمین اتفاقات کوچیک از بین میره
نه جانم فداتشم هیچوقت توی جمع بی احترامی نکنید بهم احترام و اون حریم و حرمت که از بین بره دیگه زندگ ...
بله درست میگید من یهو از کوره در رفتم چون کنارش نشسته بود فک نکنم کسی شنیده باشه آرومم گفتم حق باشماست ولیواقعا کنترلم دست خودم نبود بقیه میخندیدن آنقدر ناراحت نمیشدم ک شوهرم خندید دلم شکست