2777
2789

ماجرای باردار شدن تا بارداری و زایمان من😚😍

همرو از قبل تایپ کردم معطلتون نمیکنم

فقط بچه کوچیک دارم ممکنه یه وقت گریه کنه وسطش پیشاپیش اگر سوالتون دیر ج دادم معذرت😚

کم کم میزارم

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

بچه‌ها، دیروز داشتم از تعجب شاخ درمیاوردم

جاریمو دیدم، انقدر لاغر و خوشگل شده بود که اصلا نشناختمش؟!

گفتش با اپلیکیشن زیره لاغر شده ، همه چی می‌خوره ولی به اندازه ای که بهش میگه

منم سریع نصب کردم، تازه تخفیف هم داشتن شما هم همین سریع نصب کنید.

امروز تصمیم گرفتم خاطرات دوسال گذشته زندگیم رو بنویسم

از اواخر سال ۹۸ ما افتادیم به فکر بچه☺️تحقیق راحع به کارایی که باید قبلش میکردیم رو شروع کردم‌

به شوهرم گفتم بره یه ازمایش اسپرم بده تا ببینیم وضعیتش چطوره فکر میکنم بهمن ماه بود که ازمایش داد جوابش زیاد خوب نبود طبق چیزایی که از نت یاد گرفته بودم

اردیبهشت ماه ۹۹ بودتصمیم گرفتیم بریم پیش یه دکتر تا چکاپ قبل بارداری انجام بدیم دقیقا یادمه روز اول ماه رمضان بود

رفتیم دکتر بهمون فولیک اسید و ویتامین سی و ویتامین ای داد و  یه سری دارو برای شوهرم و یه سونو از قبل داده بودم اونو که دید گفت باید دوماه قرص جلوگیری استفاده کنی تا کیستی که داری رفع بشه !!

قرص رو استفاده کردم ماه اول تموم شد 

ماه دوم رو شروع کردم که یهو وسطای سیکل لک بینی افتادم 

رفتم سونو گفت مشکلی نیست و بخاطر دارو هست 

خلاصه اون ماه گذشت و ماه بعدیش قرار بود اقدام کنم

رفتم دکتر بهم قرص محرک تخمدان داد تا زود باردار بشم اواسط سیکل رفتم سونو فولیکول خوب داشتم امپول داد  گفت اقدام کن

کلی خوشحال بودم و فکر میکردم باردار شدم

چند روز مونده بود به وقت پریودم که یه لک کوچیک دیدم

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

به مامانم گفتم و گفت حتما باردار شدی و لک لانه گرینیه منم سر تو که باردار شدم اینطور بودم

از ذوق و خوشحالی خوابم نمیبرد

صبح رفتم خونه مامانم رفتم سر راه بیبی  چک خریدم که مثبت شد زنگ بزنم به شوهرم بگم

داشتم بسته بیبی چک رو باز میکردم که یهو حس کردم یچیزی اومد ازم

نگاه کردم دیدم کلی خون و فهمیدم پریود شدم!!!

خیلی ناراحت بودم انگاری که غم عالم رو دلم ریخته بود🤕😁 حالا خوبه ماه اول بود و نمیدونستم چقدر انتظار در انتظارمه!!!

رفتم پیش دکتر و دوباره روز از نو روزی از نو…

دارو و امپول و اقدام و رسیدن دم موعد…

دوباره چند روز ب موعدم بیبی چک زدم و حس کردم هاله داره همون غروب شوهرمو بزور مجبور کردم منو ببره ازمایش بدم😐 گفت بشین نیم ساعته جوابشو میدیم دلم مثل سیر و سرکه میجوشید که گفت منفیه🤕

اومدم و‌منتظر پریود موندم

خلاصه پریود شدم و‌دیگه شوهرم راضی نشد بیاد دکتر😕(دوستان شاید یچیزایی جا بیفته یا درست یادم نباشه چون حدود بیشتر از دوسال ازش گذشته)

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

ما تصمیم گرفتیم چند ماه طبیعی بدون دارو اقدام کنیم  تا ببینیم چی میشه

چندین ماه گذشته بود و من هرماه منتظر تر از قبل 

خیلی حال روحی بدی داشتم

هربار پریود میشدم کلی گریه میکردم

واقعا بدترین دوران زندگیمو میگذروندم 

حس میکردم دنیا به آخر رسیده برام

هرکسی از راه میرسید میگفت چرا بچه نمیاری 

کلی پشت سرم حرف میردن

از وقتی اقدام کرده بودم تو گروهی عضو شده بودم هرماه یکی بکی باردار میشدن و من امیدوار که نفر بعدی شاید من باشم …

با هر حرفی ساعتها گریه میکردم

حال روحی بدم باعث میشد نزدیک پریود دوران پی ام اس وحشتناکی رو تجربه کنم دم دمای پریود کارم گریه بود

مدام تو سایت‌ دنبال علایم بارداری بودم

روزای نزدیک موعد خیلی خیلی سخت  و دیر برام میگذشت

تصمیم گرفتم برم یه دکتر دیگه

فوق العاده دکتر بی اخلاقی بود

کلا دوبار پیشش رفتم

 ازمایشات رو که نگا کرد بهم گفت معلوم نیس طبیعی باردار بشی یا نه شاید مدت زیادی طول بکشه  

خیلی برام حرفاش وحشتناک بود 😢

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

برام دوماه قرص جلوگیری نوشت که کیستم رفع بشه و ی استراحتی ام بکنم

بردم به ی دکتر دیگه جوابارو نشون بدم تا نظرشو بدونم

موافق قرص جلوگیری بود

بهم گفت اوضاعتون نه اونقدری بده که بگم طبیعی باردار نمیشی

نه انقدری عالیه ک بگم خیلی زود باردار میشی

همه چیز دست خداس

دارو داد ولی نگرفتم داروهاشو

تا اینکه عید شد و قرص جلوگیری من تموم شده بود

یکم امید داشتم باردار بشم

دیگه حدود ۸ ماهی گذشته بود شایدم بیشتر 

ولی خب بازم نتیجه ای نداشت

تصمیم گرفتم دکتر رفتنای الکی رو کنار بزارم  و برم پیش یه متخصص معروف ناباروری و هرچیزی ک گفت رو دیگه انجام بدم

به سختی از عید نوبت گرفتم برای اردیبهشت 

رفتم پیش دکتر

جو مطب خیلی بد و نا امید کننده بود کسایی بودن که سالها ناباروری داشتن 

یذره امیدمم از بین رفته بود

رفتیم پیش دکتر بعد معاینه بهم گفت ازمایش اسپرم همسرم اصلا خوب نیس 


عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

با معاینه شکم بهم گفت تخمدانت کمی ضعیفه

دارو داد و نوشت عکس رنگی  رحم برای دوروز بعدش

از استرس یخ کردم

عکس رنگی کابوسم بود

از دکتر پرسیدم طبیعی باردار میشم 

گفت انشالله آره چرا نشی

دیگه تصمیم گرفته بودم هرچی گفت انجام بدم

با دو کیسه پر دارو برگشتیم خونه

رفتم عکس رنگی

از چیزی که فکر میکردم خیلی راحت تر بود خداروشکر لوله هام باز بود

خردادش رفتیم شمال برای اینکه حال روحیم یکم عوض بشه

دکتر برام ۱۴ تا آمپول جنتامایسین نوشته بود صبح و شب باید میزدم

هر روز همسفرامونو دست به سر میکردیم و میرفتیم که من تزریق کنم

خیلی سخت میگذشت برام

تیر ماه بعد عکس رنگی خیلی امید داشتم باردار بشم

ولی بازم پریود لعنتی اومد …

اصلا توقعشو نداشتم

نمیدونم چیشد که اون ماه یهو انگار دیگه برام مهم نبود هیچی

گفتم شد شد نشد هم نشد دیگه برام مهم نیست 

 مرداد ماه محرم بود 

روز تاسوعا روز موعدم بود

شبش تصمیم گرفتم شله زرد بپزم

زیاد پیش میومد عقب بندازم

بیبی چک زدم

ولی طبق معمول دیدم چیزی نیفتاد ولش کردم رفتم …

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿

ده دقیقه گذشته بود یه حسی غلغلکم داد که برم دوباره نگاه کنم بیبی چکو

گرفتمش ززیر نور

هاله میدیدم

ولی طبق معمول فکر میکردم توهم زدم

عکسش رو برای دوستام فرستادم

گفتن منفیه

منم دیگه بیخیال شدم

رفتم پی شله زرد پختن

غروب کارام تموم‌ شد به همسرم گفتم بریم برای مادربزرگم شله زرد ببریم

رفتیم تو راه برگشت گفتم بیبی چک بخر

فرداش از خواب که بیدار شدم

یادم رفت بیبی چک بزنم

دیگه کلا بیخیالش شدم گفتم با ادرار اول صبح باشه بهتره

موند تا پس فرداش

بیبی چک رو زدم

در کمال ناباوری دو خط شد ولی خط دومش بعد چند دقیقه و کمرنگ افتاد

به هر حال مثبت بود و برای من فقط این مهم بود😍

باورم نمیشد اصلا

به شوهرم نشون دادم از خوشحالی گریم گرفته بود

اونم خیلی خوشحال شد

تصمیم گرفتیم تا برم و آزمایش بدم به کسی نگیم

پس فرداش رفتم خونه مامانم

صبحش  آزمایش دادم گفتن غروب آماده میشه

غروب زنگ زدیم آزمایشگاه گفتن مثبته 😍

مامانم زنگ زد و به مادرشوهرم گفت

همه خیلییی خوشحال بودن

افسوس که این خوشحالی دووم نیاورد …

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿
ده دقیقه گذشته بود یه حسی غلغلکم داد که برم دوباره نگاه کنم بیبی چکو گرفتمش ززیر نور هاله میدیدم ...

وای چرآا

1/11/11بهترین تاریخ عمرم بیبی چکم شب تولد امام جواد(ع)مثبت شد خدایا هزاران بار شکرت هیچ زنی در انتظار بچه نمونه و دامنش سبز بشه الهی آمین   1/12/1 صدای قلبشو شنیدم خدایاشکرت.2/1/6 سونو دادم دکتر گفت کاملا سالمی و گل دختری نفس مامان عاشقتم پرنسسم .گل دخترم ۲۷شهریور اومد بغلم،النای من عاشقتم دخترقشنگم

رفتم دکتر

بتام ۴۸ بود دکتر گفت کمه و نیاز به تکرار داره

گفته بود ۴۸ ساعت بعد دوباره تکرارش کنم

تکرارش کردم عددش شد ۱۲۰

دکتر گفت ۴ روز بعد محض اطمینان باز تکرارش کن

گفت خوبه و منم خیالم راحت شد

دیگه همش بچم رو تصور میکردم و براش اسم انتخاب میکردیم

دوست داشتم اگر پسر شد اسمشو بزارم یاسین

خلاصه من دوباره رفتم تکرار کردم  آزمایش رو

عددش شده بود ۲۰۰ و خورده ای

و این اصلا خوب نبود

دکتر گفت بتات خوب بالا نمیره بارداری سالم نیست

نمیخواستم باور کنم🥺

میومدم مدام تو سایت سرچ میکردم ببینم کیا مثل من بودن

و نا امیدتر از قبل میشدم چون اکثریت نمونده بود براشون

خلاصه بازم دوروز بعد تکرار کردم  آزمایش رو

کلا ۲۵ تا رفته بود رو بتام طی ۴۸ ساعت

دیگه کاملا نا امید شدم

چند روز بعد

یادم نیس کجا بودیم ولی مدام دلدرد های شدید داشتم

شب که اومدیم خونه

لک دیدم

میدونستم بالاخره قراره خونریزی کنم

اون شب با درد شدید گذروندم

خیلی حالم بد بود

دردش هزاران برابر پریود بود

عشق مثل روشنی ماه با تو میرسه از راه…✨❤️👼🏻🧿
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز