اون اولا ابجیم زیاد از زندگیش چیزی به ما نمیگفت سنش کم بود و فکر میکرد چون اون اقا انتخاب خودشه ما برای جدایی پشتش نیستیم،مادر شوهرش میگفت شوهره منم همینجوری بوده بچه که اوردم درست شد، خواهرم بچه دار شد و یه پسر اورد یه مقدار اخلاقش خوب شد اما بد دلیش مثله قبله به زمینو زمان شک داره همرو خراب میدونه و خودشو بهترین ادم، خواهرم حق نداره پاشو از خونه بزاره بیرون اگه یه کاره واجبی داشته باشه باالتماس و گریه زاری شوهرشو راضی میکنه بره بیرون البته تنهام نه با خواهر شوهرش،این اقا اونقدر بد دله که وقتی کرونا گرفتن نه خودش دکتر رفت نه خانوم و بچشو دکتر برد چرا چون دکتر مرده. وقتی بابام میرفت خونه ابجیم،اون باید مانتوشلوار بپوشه یه روسری یا شالم سرش و یه چادر رنگیم باید سرش کنه،چرا چون اقا بد دله چون ایشون دستور داده،الان خواهرم برام عکس میفرسته سریع پاک میکنه ک اون نفهمه چون بددله اگه بفهمه بیچارش میکنه
به خواهرم گفتم خب برین مشاور میگه همسر اولش با کلی درده سر بردش اما درست نشده، وقتی بهش بگی برو مشاور میگه مگه من روانیم، من مشکلی ندارم بگی بقیه چرا مثل تو نیستن میگه بقیه بی غیرتن، خواهرم دیگه بریده امشب بهش گفتم یه فکری وردار تا کی میخای به پای این مرد بسوزی، بهش پیشنهاد دادم که جدا بشه و دلشو قرص کردم که هرچی بشه خانوادش تا اخر پشتشن.
حالا به غیره جدا شدن راه دیگه ای داره که جلو پایه ما بزارین؟