بچه ها ببخشید طولانیه ولی لطفا بخونید و راهنماییتون برام مهمه
خب بچه ها از اون جایی بگم که مادر پدرم با هم تفاهم نداشتن و طلاق گرفتن الان ۴ سال هست و پدرم منو هی بزور میبرد پیش خودش باز میومدم پیش مادرم من تو اون دروا با یه پسری اشنا شدم که جای داداش و بابام پر کرده بود دیگه هیچی تو محلشون یه دختری عاشق عشقم بود تو فضا مجازی بحثمون شد اینا در کل عشقم با اونا دعواش شد جوری شد که اون داداش اون دخاره میخاست منو بزور زن خودش کنه ولی عشقم باهاشون جنگید و تو دعوا یه درگیری پیش میاد عشقم چاقو میخوره میوفتع بیمارستان اونام که میرفن افغانستان عشقمم خوب بشه بندازه بره افغانستان یه تیر تو شکمش بزنه و التن سه سال زندانی حبس خورده که یه سالش رد شده😔
دارم خلاصه میگم
و الان سر این موضوات خانوادش باهام لجن و با دوستاش دشمنه باز الان یه دختره دیگ تت محلشون هس عشقم تهدید میکنه اگ تا برج شیش عقد نکنی فلان میکنم
این اقا پیرم منو میخاد برا ازدواج و شرایطش خوب نیست خانوادمم میگن بگو بیاد خاستگار ینی مادرم میگه
عشقم شرایطش بده بعدشم خانوادش باهاش لجه و فعلا سمتم نمیاد از مادرم یکم دلخوری داره نمیاد اصن پیش یه دعانویسم رفتم گفت ستارهاتون بهم نمیخوره ولی من اعتقاد به اینا ندارم به اسرار دوستم رفتم
من خودمم بابام بخاطد منکه من جای مادرم بودم و مخالف بود من بهزیستی فرستاد که باز خودش اومد دنبالم
بنظرتون چکار کنم ازدواج کنیم دشمنا عشقمم دست از سرمون بردارن