بچهها لطفا قضاوت و سرزنش نکنید، شما جای من نیستید و امیدوارم هیچوقت این حس و حال رو تجربه نکنید. اینها رو فقط برای دل داغون خودم مینویسم .... 💔
انقدر تو این چند سال درد کشیده بودم که تصمیم گرفتم نظرش رو بپرسم و خودم رو رها کنم. دفعهی قبل با اینکه ازش خواسته بودم رک بگه اما نامردی کرد و گفت: الان نظری ندارم. و با این جواب سر بالا، من نتونستم از فکرش رها بشم 😔.
انقدر حالم بد بود که فقط میخواستم نظر منفیش رو بشنوم اونم از خودش تا بتونم برای همیشه از فکرش رها بشم. این دفعه ازش خواستم رک و مستقیم بگه. حتی قبلش تو پیام ناشناس خودم رو معرفی کردم و ازش اجازه گرفتم که برم پیوی. اونم گفت: در خدمتم... . و من رفتم پیوی و بعد از یه سلام و احوالپرسی با فاصلهی چند ساعت، بهش گفتم: لطفا راستشو بهم بگو، واقعا نظرت منفیه؟
اما دیگه سین نکرد😭💔 نمیدونم چرا انقدر بد و با خصومت واکنش نشون داد! اصلا دشمنی بینمون نبود! قبلا فقط بینمون شوخی و احترام بود. من که قبلش هم اجازه گرفتم، میتونست بگه نه.
همیشه فکر میکردم خیلی خوش قلب و با ادبه و اصلا انتظار چنین واکنشی رو ازش نداشتم اما الان ...
خیلی داغونم، ازش کینه ندارم، اما قلبم پر از درده از واکنش عجیبش 🖤
هزار وعده دادهام به دل دروغ،
چون من مباد هیچکس شرمسار خویش ... 😔