سلام وقت بخیر من یک سال و دو ماه ازدواج کردم این مدت چون اول زندگیمون بود دعوا زیاد داشتیم هر بارم مادرشوهرم خودش مینداخت وسط لازم به گفتنه که شوهر من خیلی وابسته مادرشه. ما یک ماه پیش باز دعوامون شد مادر شوهره که طبقه بالا ما زندگی مبکنن حرفامون شنید بعد چند رور جلو خانوادش خیلی بهم فحش و ناسزا گفت این مدت حتی شوهر ی گله ازش نکرد همه اش نگران مادرش بود تا حال من البته با منم مهربون شده بود چون مادرش میشتاخت ی هفته پیش با کلی اصرار راضیش کردم ی شب خونه پدرم بمونم بهم گفت اگه میخوای بری خریدم تنهاییم اشکال نداره ولی اینجا نه چون مادرم میبینه حتی اینم گفت من فردا شب سر کار برگردم نمیرم طبقه بالا که متوجه نشن تو رفتی خونه بابات مادرم نفهمه میخوای ی شب بمونی. تو بغل هم با کلی خوشی منو رسوند خونه پدرم شب در کمال ناباوری به داداشم زنگ زد گفت دیگه نمیام دنبالش نمیخوامش الان هفت روز شد حتی جواب تلفن داداشمم نمیده من واقعا دوسش دارم ولی داداشم اینم گفت صداش میلررید معلوم بود از طرف خودش نیست توروخدا راهنمایم کنید من به خواهر شوهرم پناه اوردم بهش زنگ زدم میگفت باید ی ماه پیش میرفتی دست و پای مادرم میبوسیدی و التماسش میکردی واقعا درکشون نمیکنم من و شوهرم همو روس داریم سر این که من پیرزن التماس نکردم زندگیم داره نابود میشه توروخدا کمکم کنید چیکار کنم ممنونم. شوهر من مثل چی از مادرش میترسه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
برگرد خونه ت اگه راه نداد همون لحظه زنگ بزن پلیس بگو راه نمیده ببین چطوری جفت میکنه و تا کمر خم میشه حق نداره همچین کاری کنه صورت جلسه هم بذار بکنن حتما که بعدا توی همچین موقعیتی نره عدم تمکین بگیره تا شوهرت باشه هر حرف مفتی رو نزنه، راه دیگه ای به ذهنم نمیرسه مرد ترسو رو باید از قدرت بزرگتر ترسوند شل باشی سوارت میشه ، قوی باشی بلد باشی از حق خودت دفاع کنی تازه میفهمه چطور رفتار کنه ، شل نباش قانون به هیچ وجه همچین حقی رو بهش نمیده بیخودی هم عذرخواهی نکن