من یه پسر تو دانشگاهمون بود مهندسی میخوند عاشقم شده بود کل دانشگاه فهمیده بودن چنتا از دخترای دانشگاهو واسطه کرده بود...فامیلشونو آورد دانشکاه باهام حرف بزنه ..محل کار بابامو پیدا کرده بود رفته بود خلاصه خیلی عاشق بود منم جوابم نه بود زیاد قیافشو دوست نداشتم ولی خب حس میکنم از شوهر فعلیم خیلی عاشق تر بودبعدا شنیدم یه جای خوب رفته سرکار حسودیم شدخخخخ
ای فرزند آدم، من به هرچه بگویم《باش》میشود مرا درآنچه به تو فرمان داده ام فرمانبردار باش تا کاری کنم که به هر چی بگویی《باش》 بشود. حدیث قدسی
به قدری ساکتم حالا؛که انگاری؛درونم حکم؛ آتش بس،و حالِ چشمهایم خوب و آرام است.به قدری ساکتم انگار؛میان شهر قلبم صد هزاران مُرده دارد شعر میگوید..ببین من ساکتم، این بغض و این آشوب، از من نیست...دلم تنگ است؟ اصلا نیست کسی را دوست میدارم؟ نمیدارم رها، آرام و معمولی؛ شبیه کلّ آدمهامیان موجها چون قایقی؛ بی سرنشینم، بی سرانجامم نه فکری در سرم دارم،نه عشقی در دلم،آرامِ آرامم...- نرگس صرافیان 💓🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃💓
من زمان دبیرستان یه پسره بود من صبح میرفتم مدرسه سر خیابون وایمیستاد پشت سر من میومد تا خود مدرسه ،هیچی هم نمیگفت چند وقت بعد من سرما خوردم چند روز موندم خونه یهو همسایه بالییمون اومد پایین در زد گفت یکی دم در فکر کنم با شما کار داره
مامانم رفت دم در با مادر و خواهرش اومده بود ولی خودش رفته بود عقب تر ،بعد ازم خواستگاری کردن مامانم گفت باید ب پدرم بگه که پدرم قبول نکرد 😁بعد ازدواجم یبار دیدمش که یه پسر بچه همراش بود فکر کنم بچه ش بود 🤪
من هنوز ازدواج نکردم و تمااام کسایی که ازم خواستگاری میکنن من بیخبرم و بعدا از اطرافیام میشنوم از خاله یا دختر خالم که فلانی اومده خاستگاریت خیلی از این موضوع ناراحتم ن اینکه برام مهم باشه واقعا نیست چون کسیو دوست دارم ولی خب مامانو بابام تو همه ی موضوعا همینن من حتی ارزش ندارم که باهام در میون بزارن