من و همسرم یک سال و نیمه عقدیم
خونواده هامون ادمای خیلی خوبین
وضعیت مالیش خوبه کار و خونه و ماشینش اوکیه
من واقعا از ته دل عاشقشم ولی هیچوقت مستقیم ابراز علاقه م رو بهش نشون ندادم و محبت زبانی نکردم چون درونگرام و اونم همیشه از این اخلاقم شاکیه که چرا بهم محبت نمیکنی اما خودش دوستت دارم از زبونش نیوفتاده هرچی ازش خواستم واسم فراهم کرده و خلاصه محبت عاطفیش نسبت بهم فوق العادس ...
حالا ماجرا از اینجا شروع میشه که دیروز صبح خواب بود منم حوصلم سررفته بود بهش گفتم گوشیتو بده بازی کنم باهاش وقتی داد کنجکاو شدم رفتم تو قسمت چت همون اپلیکشن بازی دیدم با دوسه تا دختر چت کرده
نکه از قبل باهم اشنا بوده باشن و اینا انگار از داخل همون بازی پیدا کرده
پیاماشونم این بود شوهرم با دختره احوالپرسی کرده بود بعد بهش گفته بود از ادبت خوشم اومد داخل بازی قصدم مخ زنی نیس اگه دوست داشتی صحبت کنیم دختره هم گفته بود وقت ندارم خدانگهدار دیگه چیزی نبود
وقتی بیدار شد رفتیم بیرون گفت چرا تو قیافه ای چتارو اوردم گوشیو پرت کردم تو صورتش گفتم بیا برو درد و دل کن با جن....های مجازی بدبخت
حالا قسم میخورد هیچ چیز خاصی نبوده و از سر نادونی اینکارو کرده میگفت غلط کردم و گه خوردم دست و پامو میبوسید و میگفت خارم نکن بیا بزن تو گوشم و اینا
ولی من نمیتونم ببخشمش بچه ها
از دیروزم دیگه نخواستم ببینمش
فقط میگه چیکار کنم ببخشی منو
حالا من چیکار کنم فکر کنین خواهرتونم توروقران بهم یه راه نشون بدین که چه رفتاری باهاش داشته باشم که دیگه اینکار رو انجام نده