امروز یه صحنه تو خیابون دیدم از ذهنم بیرون نمیره🥺

خدایا💔

چند روز پیش باشوهرم رفتیم میوه بخریم برای مادرشوهرم اونجا یه پیرمرد بالباسهای کهنه که ماسک هم زده بود ازبین اون همه آدم اومد سمت من گفت منم میوه میخام پول ندارم گفتم باشه من حساب که کردم از میوهای خودم بهت میدم خلاصه میوه بیشتر برداشتم که به اون هم بدم دیدم پیرمرده رفت یه پلاستیک برداشت وپرش کرد سیب زرد واومد تو صف کنار من وشوهرم که مابراش حساب کنیم که شوهرم عصبانی شد وپرید به من وبه اونم گفت برو خووت حساب کن منم هرچی به پیرمرده میگفتم اینا رو برار سرجاش من ازخریدای خودم بهت میدم یا نمیفهمید چی میگم با خودشو میزد به اونراه خلاصه خیلی ناراحت شدم ولی شوهرم عین خیالش نبود ومیگفت این سر همه کلاه میزاره وگرنه نمیرفت به پلاستیک پرکنه خلاصه هیچی لاعذاب وجدان برگشتم خونه

چون تاپیکم رو خراب کردی 

منم اینجا برات یادگاری میذارم خانوم متمدن و مودب❤️❤️❤️