نامردم خیلی گیر میده

عزیزم یا منطقی باهاش بحرف یا بروید روانشناس 😐

😐

😐

😐

😐

😐

😐

😐

حالا که تا اینجا اومدی بلایک با دستای قشنگت همش نیم ثانیه طول میکشه😂

داداشم تو خواستگاری

دختره ازش پرسید عصبی شی چکار میکنی مثلا من برم جایی که تو گفتی نرو

تو سایت بقیه میگن داداشم حساسه که از این حرف دختره بد برداشت کرده

نامزد شماهم همینطوره

اگه میتونی با سختیش کناربیای قبول کن

نه متاسفانه شکاکه

چه اشتباهی کردی اگه باهاش هم عقیده نیستی.الان شاید ذوق کنی بگی چقددوستم داره ولی بعدا بمروراحساس خفگی میکنی.این خبلی عادت بدیه تجدیدنظرکن روتصمیمت

یه درصدم طبیعی نیست رفتارش

بیماره 

نه این به خاطر دوری راه نیس شکاکه بد بینه دو روز دیگه خونه مامانتم بخاب بری باید ازش اجازه بگیری بدبختت میکنه دسشویی هم بخای بری میگه چرا ب من نگفتی

نامزد میکنی ک طرفتو بشناسی.. توروخدا عذاب بعد ازدواجو برا خودت نخر.. اینجور ادما بدبینن درستم نمیشن 

این ادم بشو نیست زندگی بهت زهر میشه 

فکر کنم قبلا هم تاپیک زده بودی که میگفتی نامزدت نمیزاره گوشی ببری کلاس،راهنمایی های خوبی کرده بودن چرا گوش نمیدی🤦🏻‍♀️

کار اشتباهیه از همین دوره نامزدی بهش این اجازه و میدی که محدودت کنه و اگه به حرفش گوش ندی عصبی بشه، یبار که کنارت بود و حالش اوکی بود دلیلشو ازش بپرس بعدم بگو ما قراره تکمیل کننده هم باشیم نه اینکه مانع پیشرفت هم باشیم و بهم سخت بگیریم که بهمون خوش نگذره، بعدم بهش این اطمینان و بده ک اگه بیرونم بری چشمت کسی بجز اونو نمیبینه، اگه قبول نکرد بگین من دوست ندارم درآینده محدود باشم کار غیرقانونی که نمیکنم بنابراین این موضوعو با خانوادم درمیون میزارم و تموم میشه، شاید اینطور نگران بشه و قبول کنه♥

ولی درکل ازدواج با آدم شکاک نابودمیکنه آدمو): 

معلومه که خوب نمیشه

دختر خالم دبیرستانی بود نامزد کرد ،چهارشنبه سوری بود ،تو مدرسه همه جشن داشتن و ترقه بازی ،دختر خالم نبومد!

بعدش زنگ زدیم گفتیم کجایی؟

گفت علی گفته نرو ،منم نیومدم !😊

الان ۶ سال از اون موقع میگذره !همون علی نمیذاره دختر خالم زیاد بره خونه پدر و مادرش ....

به همین زیبایی!

خاک تو سر چنین آدمی . این توهم یا بیماری پارونویا داره ازدواج نکن حتما برید پیش مشاور یا روانپزشک خودتو بدبخت نکنی دختر

جفتشو تو زندگیم دارم.من اونموقع مدرسه میرفام خودش منو میبرد ومیاورد.بایدباچادر میرفتم آرایش بی آرایش.باشوهرخواهرهام حتی نبایداحوال پرسی میکردم.عکس وفیلم خانوادگی ممنوع.قبل نامزدیم تو عروسی برادرم رقصیده بودم بدون حجاب به اون گیرمیداد چرااونموقع رقصیدی مادرت چیزی نمیگفت قیامت به پاکرد.بابام اومد دنبالم ازخونه ای که بامادرشوهر بودم برم نهارخونشون شارژ نداشتم زنگ بزنم اجازه بگیرم و بااجازه مادرشوهررفتم.شب قیامت شد نذاشت شام بخورم سرسفره منو بلندکرد رفتیم خونه باچه دعواوفحاشی.خلاصه کنم عذاب کشیدم عذاب.اما ورق برگشت.خوب شد مانتوییم هرچقدبخام آرایش میکنم هرجابخوام میرم چندروز چندروز میرم خونه برادرام خواهرم.دلیل ایتکه عوض شد این بود ازدستش خودکشی کردم ولی زنده موندم.