دیاپکین اسبق می خواستم بهار را به خانه ات بیاورم و دیگر قانع نباشی به گل های چسبیده به فرش می خواستم بهار به پیرهنت بیاورم و از آنجا سفر کنم به سرزمین های کشف نشده اما هر دری باز کردم پاییز در بادهایش از راه رسید روی هر پنجره ای دست گذاشتم زمستان آخرین تصویر در حافظه اش بود امروز من و بهار در کوچه ها می گردیم و سراغت را از خرگوش های مرده در برف می گیریم.
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
من بینقص نیستم؛ نه!!! همیشهی خدا، پا توی لجن میگذارم و تازه وقتی به کثافت کشیده شدم میفهمم!امّا یک چیزی را خوب یاد گرفتهام، و آن این است که چطور کفشهایم را پاک کنم و به راهم ادامه بدهم...