ببینید من دارم برا کنکور می خونم خب
بعد پدرم داشت برا خواهرم ریاضی توضیح می داد و اینکه خواهرم ازم ۲ سال کوچیک تر هست خب
آقا منم درسم خیلی خوب هست اومدم داشتم بهشون کمک می کردم بعد رفتیم سر یه سوال دیگه
بعد پدرم گفت که آره این سوال خیلی مهم هست
بعد دادش خواهرم انجام بده بعد تا خواهرم هنوز انجام نداده اومد براش سوالو توضیح بده منم اومدم گفتم که نه بابا براش توضیح نده بزار خودش بنویسه
بعد خواهرم گفت خب بلدش نیستم
گفتم نباش باید خودت بنویسی و روش فکر کنی
بعد بابام اومد گفت که با عصبانیت چرا براش توضیح ندم؟
گفتم همه اینجوری هستن اصلا خود معلم ها اول به بچه ها میگن چند دقیقه بهتون فرصت میدیم حل کنید بعد توضیح میدیم
تا خودشون روش فکر کنن
بعد گفت معلم ها غلط کردن تو حسودی نمی خوای خواهرت مثل خودت باشه حسودی میکنی تا ازت بالاتر بده دیدی علومشو خوب داده میترسی بهتر ازت بشه تو حرفم بهم گفت
بعد به مامانم میگه
مامانمم میشه آره؟
چرا براش توضیح نده؟؟؟
بعد بهش میگه این آدم خود خواهیه پاش برسه خدا هم بنده نیست
الان نظرتون درباره پدر من چیه؟
من تو این دنیا به کی دلخوش کنم؟
وقتی حتی پدر و مادرت اینجوری قضاوتت میکنه
همیشه میگن ما پشتت هستیم ولی به نظرتون دلم میشه بهشون خوش باشه؟
میگن برا درس استرس نداشته باش هرچی شد شد
ولی همین اینا منو زود تر مقایسه میکنن منو بیشتر تخریب میکنن بیشتر منو قضاوت میکنن
مامانم بهم میگفت چرا ؟
من هیچ جوابی بهشون ندادم فقط یه بغض عجیبی تو دلم بود
که چرا اینا منو اینجوری میکنن خدایا
مگه من چی کردم؟
خدایا خودت میدونی تو دل من هیچی نیست
به نظرتون عادیه من گریه ام بگیره؟
یا خیلی لوسم؟