من دیروز سقط کردم دیشب از بیمارستان اومدم خونه مادرم،
امروز صبح رفتم خونه لباس بردارم فقط سربرگشت همسرم منو رسوند خونه
ازبیمازستان مدام اصرار داشت بیام خونه مامانم
داخل ماشین که ما رو رسوند من یادم رفت از ابمیوه های ملاقات برا خودش و دخترش بفرستم امروز تو ماشین ازم گله کرد و هر چی بهش توضیح دادم حالم بد بود و فلان مهم نبود براش
بهش گفتم میتونی برام روغن حیوانی یکم بیار ، نصف جیگر بگیر خونریزیم زیاده ، زنگ زد میگه مامانت اینا باید عقلشون بکشه برات بخرن گفتم اگه به خودم نرسم بعد نمیتونم بچه دار بشم میگه بس بود همین یه بار ☹️
میگم همه میان بهم سر میزنن تو هم یه سر بیا با شوخی و خنده میگه مال بد بیخ ریش صاحبش
شب خونریزیمم که بهش گفتم از بیمارستان بیا منو ببر گفت من الکی همش علاف دکترا میکنمش و خودم با ماشین برم یا بابام منو ببره
توی بیمارستانم گفت حالا که میگن سقط دیگه منو علاف نکن سقطش کن بزور بچه رو نگه ندار ...
دلداری یا یه تماس پیامک هیچی بهم نداد
نسخه دارو هامو برام فرستاد بابام بگیره دیشب رو نشدم به بابام بگم امروز صبح به همسرم گفتم بگیر منت گذاشت که بابات نمیتونه بخره و فلان