دعوام با شوهر

همچین آدمیو چجوری تحمل می‌کنی جدا؟

از این به بعدبگو  ۱/ کته میزارم ، براشون کباب بگیر 

یا ۲ / غذا ساده بذار نیمرو و  املت ‌ و نهایت کوکو سیب زمینی 

۳ ، دم کشیدن  برنج حدود ۴۵ مین زمان میبره ، اگه مرغ تو خونه بود ، مرغم ۱ ساعته میپزه . مرغو میذاشتی 

۴  از این به بعد بگو  چرا بی خبر میاین ، حداقل صبح بگین ، برا ناهار میاین . 

عزیزم نه واقعا تقصیر شما نیست منتها بعضی از آقایون فقط اون قسمت غذا رو میبینن نه اون بی فرهنگی خانواده شون رو 🤨 آدمی که خبر نداده بیاد نباید توقع چلومرغ داشته باشه . اما به نظرم تو شوهرت رو بهتر میشناسی باید این موضوع رو پیش بینی میکردی و یه بار که خانواده ش همچین کاری کردن میگفتی بگو شبش خبر بدن مگه زمان قدیمه تلفن نیست که اینجوری میان بعدم این غذا در شان خانواده ت نیست من خجالت میکشم .یا وقتی خانواده ش زنگ زدن بگو زنگ بزن کباب بیارن من چلو درست میکنم زشته این غذا قابل نیست . اونوقت اون ممکن بود به خاطر هزینه ش قبول نکنه و اینجوری زبون شما جلوش دراز بود که من گفتم خودت به خانوادت احترام نمیذاری 

عزیزم تقصیر اوناست کاملا.ولی مردا عارشون میاد خانواده شون سر سفره کم خرج بشینن.سعی کن بپزی با تاخیر بزاری جلوشون که هم بفهمن دیر گفتن و هم سفره به قولی مناسب باشه

والا تن ماهی از مرغ گرونتره ک

یه جمله می گفتی ایشالا دفعه بعد ،قبل اومدن خبر بدن براشون سفره رنگین میچینم

زیاد طولانی گفتی و کش دادی

کلا هم نظر نپرس از مردا هرچی خودت صلاح دونستی درست کن

استارتر مردا زیاد این چیزا رو درک نمیکنن و فکر میکنم داری فرق میذاری یا هرچی 

اینبار اگر اومدن غذات و مرتب درست کن بذار هرچقدر شد طول بکشه ، بعدش سفره باز کردنی به خونواده همسرت بگو شرمنده طول کشید سری قبل اومدین همسرم ناراحت شد من هول هولکی براتون ناهار گذاشتم ، اینبار گفتم جبران کنم. 

اگر خبر می‌دادین بهتر پذیرایی میکردم 

اینطوری هم خونواده همسرت منبعد بیخبر نمیان ، هم همسرت می‌فهمه شما قصد و غرضی نداشتی.

دفعه بعد بگو برو مرغ کبابی بخر بیار کباب کن منم برنج میذارم

خب بنظرم‌جفتتون حق دارید ولی حالا یبار دعوت شونوکن غذای خوب بپز بعد مهمونی با شوهرت حرف بزن بگو اینجوری گفتی من ناراحتم اونام مث خونواده خودمن چ فرقی دارن

دفعه بعد اگه سرزده اومدن به شوهرت بگو بره غذا بخره ، هم تو اذیت نمیشی هم اون غر نمیزنه 

بفرستش از این به بعد غذا بخرع چاربار که به جیبش فشار اومد خودش بشون میگه از قبل اطلاع بدین

همون ظهر که رسیدن باش مشورت میکردی ..و میگفتی برو‌کباب بخر یا هر خورشتی ..برنجشو من میزارم

چندبار که تو خرج افتاد ،اون موقع خودش به خانوادش میگه خواهشاً سرزده نیاین