خب بعد جلسه دوم که رفتم گفت دراز بکش بعد کتابشو برداشت اومد نزدیکم مامانمم باهام بود کنارم نشسته بود بعد دراز کشیدم یه صفحه ای رو آورد بعد گفت باید به جسمت بره به جونت بره ایه برای همون همینجوری که بالا سرم میخوند بدنمو از روی لباس دست میکشید بیشتر بالا تنمو بعد چیزایی که نوشته بود دعا هایی که نوشته بود برامو بهمون داد گفت توی یک پارچه ای چرمی بزارینش بعد بنداز گردنت همیشه پیشت باشه بعددددد امروز جلسه سوم بود رفتم الان تازه یک ساعت اومدم از اونجا بعد امروز که دراز کشیدم یه کار عجیبی کرد شاخ در آوردم گفت دکمه های لباستو باز کن باز کردم البته جلسه دومم دستشو برد زیر لباس زیرم ینی قشنگ دستشو زد به پوست بدنم انگار لخت باشی دست بکشن روت همینجوری بعد همشم میگفت منم جای پدرت عیبی نداره یارو شصت سالشه بعد وقتی دستم میکشید به مامانم میگفت بره اون طرف پشتش به ما باشه بعد این جلسه هم مامانم پشتش کرد بهمون بعد اصرار داشت که مامانم بره بیرون از اتاق اینجا نباشه ولی من گفتم مامانم بمونه بعد خلاصه من دراز کشیدم گفت دکمه های لباستو باز کن بعد دستشو برد زیر لباسم ببخشید ها دستشو کرد توی سوتیونم بعد سینه هامو فشار میداد میمالید از اول ایه تا آخر همون جا بود دستش هی میورد بیرون دوباره میبرد تو هی سینه اینوریو میکرد باز میرفت سینه اون طرفی مامانمم که نمیفهمید منم فقط تحمل میکردم وسط آیه هم که نمتونستم حرف بزنم بعد دیگ اومدم بیرون از خونش جلو مامانم زدم زیر گریه اعصابم خیلی خورد شده بود حالا نظرتون چیه همه بگیننننننن الآنم دعا هایی که داده تو گردنمه نمدونم چی کار کنم سه جلسه دیگ هنوز مونده پولم گرفته ولی مامانم عین خیالش نیس میگه حالت خوب میشه با اینننننن
😐😐😐تا وقتی خدا رو داریم چرا دعا نویسی که به اسم ایه دستمالی می کنه.پس چرا جای دیگه رو دست نزده اد رفته زیر لباس زیر.تر و خدا دست از خرافات بردارید.یارو عملا تجاوز کرده