2777
2789

بچه ها بعد مدت ها جاریمو دیدم، انقدررررر لاغر شده بود که اولش نشناختمش!
پرسیدم چیکار کرده که هم هرچیزی دوست داره میخوره هم این قدر لاغر شده اونم گفت از اپلیکیشن زیره رژیم فستینگ گرفته منم زیره رو نصب کردم دیدم تخفیف دارن فورا رژیممو شروع کردم اگه تو هم می‌خوای شروع کن.

والا عقرب نمیدونم اما مار یعنی دشمن داری  صدقه بنداز

اون مار دست راست  منو نیش زد، بعدش من گرفتمش و سعی داشتم زهر رو از ذهن مار خارج کنم و توی ذهنم به خودم میگفتم مار اگر برعکس نشده باشه زهری وارد بدنم نکرده، و میخواستم زهر رو دهن از مار خارج کنم تا کس دیگری رو نیش نزنه

عزیزم با حزییات کامل بنویس و تگم کن تا تعبیرشو برات بگم تو امضام هست

مشکل کارهای ما اینه که برای رضای همه کار میکنیم جز خدا. شهید ابراهیم هادی🥀 دعام کردی خبرم کن  میخوام برات ذکر یونسیه بگم(ایه 87 و 88 سوره انبیا) 👋
عزیزم با حزییات کامل بنویس و تگم کن تا تعبیرشو برات بگم تو امضام هست

خخوابم از اینجا شروع شد که خواهر شوهر خواهر با همسرش خونه ما بودن و دشتن حرف میزدن،ظاهرش خیلی ناامید بود، آخر حرفاش انگار از سر لجاجت همراه ناراحتی و ناامیدی ، به یکی از ائمه حرف بد زد، من ناراحت شدم توی ذهنم و بلند شدم همراه برادرم از سالن پذیرایی اومدم توی یه سالن مانند دیگه که در ورودی پرده داشت، من پرده رو که کنار زدم دوتا سوسک قرمز اومدن داخل من با  حرکت دست  سعی میکردم بینمشون بیرون(مثل دور کردن مرغ یا گربه از خودمون) اما انگار اون دوتا سوسک عقرب سیاه شدن و بعد جلوتر اومدن و شروع کردن یه صدای هیس از خودشون دادن که با نیش زدن خودشون انگار تخم ریزی میکردن و تعدادشون زیاد میشد من اولین عقرب رو که اینکار رو کرد رو کشتم ، تخم های اونم که داشت به بچه عقربه ای کوچولو تبدیل میشد رو هم کشتم اما دومین عقرب که یکبار زدم روی تخم های اون (خود عقرب مرده بود چون خودش رو نیش زده بود ) انگار چند تاش مرده بود ولی یکیش انگار که جری شده باشه هعی بزرگ و بزرگتر میشد و رنگش قرمز میشد، اونجا انگار یکی تو ذهنم گفت که باید فرار کنم و منم موقع فرار از در خونه که میخواستم بیام بیرون تا بدم پیش مادر و خواهرم که برای مراسم ختم رفته بودن خونه همسایه روبرویی انگار دوتا مرد هم بودن که از من کینه به دل داشتن و منتظر بودن من برم بیرون تا تلافی کنن(توی خواب میدونستم یکی از اون مردا بخاطر اینکه بهش قول داده بودم ازم کینه داشت اما اون یکی مرد رو نمیدونم ) وقتی رفتم بیرون با دو به سمت خونه همسایه جلویی رفتم که اون مردی که بخاطر قول ازم کینه داشت یقه ام رو گرفت اما من هولش دادم و فرار کردم تو خونه همسایه پیش مامان و خواهرم، اونجا یادم اومد که پدرم تو خونه هست با اون عقربه، و ذهنم برای پدرم ناراحت بود و نمیدونستم با وجود اون دو تا مرد چطور باید برگردم پیش پدرم، و با اون عقربه باید چکار کنم، این خوابم رو حدودای  ساعت ۵و چهل و پنج تا ۶ صبح دیدم

خخوابم از اینجا شروع شد که خواهر شوهر خواهر با همسرش خونه ما بودن و دشتن حرف میزدن،ظاهرش خیلی ناامید ...

اما خواب مار ، انگار توی آشپزخونه روی صندلی نشسته بودم و یه مار خاکستری هم اونجا بود که سعی داشتم خارج کنم ،یکی هم توی آشپزخونه کنارم بود اما یادم نمیاد که کی بود، اون مار از آشپزخونه به سمت گلخونه امون حرکت کرد که از طریق راه آب اونجا بده بیرون، البته بین راه که داشت میرفت بیرون من دو سه باری به قصد پا گذاشتن روی سر مار پا میذاشتین روی بدن مار که بگیرمش اما مار هم میشم نمیزد، تا مار رفت توی راه آب گلخونه امون و من سرم رو که خم کردم ببینم ماره رفته، مار پرید و انگار دست یا پای راستم  رو گاز گرفت. من سر مار رو گرفتم و توی ذهنم میگفتم چون مار بدنش رو وارونه نکرد پس زهرا وارد بدنم نشده و مار رو از خودم جدا کردم و قسمت دهنش رو فشار میدادم تا دهنش باز بشه و من بتونم زهر اونو خارج کنم ، مار خاکستری رنگ بود و ساعت خوابم بین ۸ تا ۹ صبح بود

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   moeinipoor  |  19 ساعت پیش
توسط   11aye  |  3 ساعت پیش
توسط   nazgol69mk  |  3 ساعت پیش