من اصلا ادم مذهبی نیستم و روضه هم نمیرم. اصلا بعید بدونم هنوز در اطراف ما کسی توی خونش برگزار کنه.
ولی عکسهاتون منو برد به بچگیم. به روضه هایی که با مادربزرگ خدابیامرزم میرفتم و صفابی که این روضه ها داشت. استکان و نعلبکی و قندی که توی کاسه بزرگ چهارگوش میریختن و میچرخوندن. چقدر مهربونی و محبت بود. سادگی ،چقدر همه چیز عجیب خوب بود. روسری که قد خودم و بزور سرم میکردم که مثلا من رو هم جزو ادم بزرگا حساب کنن.
وای که تا صبح میتونم تعریف کنم. از نذری مامانبززگم که هیءت رو دعوت میکرد. عجیب عجیب دلم با تاپیکتون لرزید.
لطفا اگر دوست داستین، برای مادربزرگم صلوات بفرستین.