من یه شهری زندگی میکنم که اونجا فقط برادرشوهرم هست و خانمش. خانواده من یه شهرستانن بقیه خانواده شوهرم هم یه شهرستان دیگه.
نزدیک عروسیمون من و شوهرم خیلی دست تنها بودیم، و خیلی تحت فشار ... ولی جاریم اصلا زنگ نزد یه تعارف بزنه بگه کاری چیزی ندارین من کمک کنم...
الان نزدیک زایمانشه و اونم دست تنهاست، دیشب همسرم رو برداشتم رفتم خونه برادرشوهرم بهشون تعارف زدیم که هر کاری دارین بگید ما کمکتون بکنیم. مالی اگه پولی چیزی لازم دارید روی ما حساب کنید، آخرم بهش گفتم ما شبا گوشی هامون رو نه سایلنت می کنیم نه فلایت مود میذاریم هر ساعتی دردت گرفت زنگ بزن همراهت بیایم بیمارستان. آخه میخواد طبیعی زایمان بکنه ...
تو راه برگشت شوهرم بهم گفت تو خیلی قلبت پاکه ... راستش همین که تو چشم همسرم عزیز تر شدم برام خیلی باارزش بود و کافی بود.
و من معتقدم تو باید کاری که درسته انجام بدی ، فقط حکایت اون خانم نیست، حکایت رابطه دو برادره که باید حفظ بشه.