سلام بچه ها من ۱۲ سال ازدواج کردم ۳ تا بچه کوچیک دارم دوتا ۴ ساله ( دوقلو) و یکی دوساله ،اصل مطلب اینکه امروز از صبح که بیدار شدیم یه حس بدی داشتم انگار شوهرم هم گرفته و بی حوصله بود بهش میگفتم چیشده ناراحتی میگفت ناراحت نیستم بعد از چند ساعت یه بحث کوچیک بین مون شد بچه هام خوابیدن خودش هم رفت خوابید وقتی بیدار شد من باهاش حرف نمیزدم رفتم تو اتاق در هم بستم بعدش خودش بچه ها رو برداشت برد بیرون منم خونه تنها موندم وقتی از بیرون اومدن دوباره بحث مون گرفت نزدیک ساعتهای یک یا دوشب دعوامون خلاصه شدید شد و شوهرم رفت کشوهای دراور و یکی یکی درآورد و با وسایل هاش پرت میکرد وسایل خونه رو میخواست بشکنه من هرچی جلوش میگرفتم ساکت نمیشد دوبار هم محکم با دوتا مشتش زد رو کمرم ......
رفتین در خونه همسایه خیلی بد شده انقدر دعوا رو کش ندید حداقل به خاطر آرامش بچه هاتون مردا عین بچه میمونن باید زبونشون بگیری رامشون کنی با لج و لجبازی بدتر میشه
الان که دارم اینو برات مینویسم، کاملاً رایگانه، ولی واقعاً نمیدونم تا کی رایگان بمونه! من و دخترم بدون حتی یه ریال هزینه، یه ویزیت آنلاین از متخصص حرفهای گرفتیم. کامل بدنمون رو آنالیز کرد، تکتک مشکلات رو گفت و راهحل داد.
خودم کمر و گردنم خیلی مشکل داشت، دخترم هم پای ضربدری و قوزپشتی داشت… و باورت میشه؟ همهش رو درست کردیم!
[QUOTE=266102656]همسایه مونم بچه ندارن یه زن و مرد تقریبا ۵۰ ساله هستن یعنی اینقدر کار من بد بوده رفتم کمک خواستم ؟؟؟ ...[/QUOاهان جای پدر مادرن پس، بزار اروم که شد بگو اونا بزرگترن گفتم شاید بتونن ارومت کنن من ترسیده بودم و فلان ولی الان کلا بیخیال شوهرت شو دور و ورش نباش
دوستان یه چیزایی هست که نمیشه اینجا گفت دیگه بعد از ۱۲ سال زندگی اینقدر یاد گرفتم که بهانه گیری نکنم و لج نکنم و دعوا رو کش ندم ،بخدا من تو این چندسال ازدواجم کتک هم زیاد خوردم حالا به ناحق بوده یا نبوده ولی پبش هیچ کس دم نزدم حتی یکبار نه پیش خواهری نه مادری نه پدر یا برادرم ولی ایندفعه بخاطر بچه هام ترسیدم