باردارم ۵ ماهه
دخترم ۲۰ روز دیگه ۲ سالش میشه
همسرم سربازی نرفته بخاطر این موضوع نه کار داره نه بیمه نه پول
مادرم همش ب فکر داداشم و زندگی خودشه اصلا یادش نیس ک من هستم وظیفشم نیستا ولی خب!
خودم باید ب فکر تمام مشکلاتمون باشم و شوهرمو بدعادت کردم انقد ک بار زندگیو بدوش کشیدم، هرجا کم آورده پول قرض کردم وام گرفتم ک پسم نمیده. و...
فقط میگه مگه چیکار کردی فقط لب و دهنی.
میگم بیا برو سربازی ی جا ثابت وایسا کار کن
نمیتونی بشین خونه بچه بزرگ کن خودم برم بیمارستانی جایی کار کنم
گف بخاطر این حرفتم شده نمیرم
۴ سال از زندگیمون گذشت ن کار و بار ن هیچی، ۴۰ سال دیگه هم بگذره همینه، چون بی عرضه ست.
ب قرآن روم نمیشه ی فامیل پاشو بذاره خونم اصن با کسی رفتامد نمیکنم که خورد نشم تو این خرابه
حال و حوصله اینکه برم دادگاه بخوام با شوهرم بجنگم ندارم.
میخوام خودمو بکشم خلاص بشم ازین جهنم،
کلی قرص دارم برای اینکار
اما میترسم قبل ازینکه بمیرم ببرتم بیمارستان و چشم باز کنم اونجام ببینمش
ولی دلم بحال دخترمم بشدت میسوزه و تا به بی مادریش فک میکنم گریه میکنم الانم نشستم بالاسرش گریه میکنم.
ولی هیچی ب ذهنم نمیرسه
شوهرم میگه ناراحتی طلاق بگیر
طلاق گرفتنم با مردنم فرقی نداره برا همین میخوام بمیرم.