هرشب با دوستاش بیرونه حتی شده وقتی با منه عجله داره بره پیش اونا چیزیمبگممیگه شبا ۱ ۲ ساعت میگردم چش اشکال داره این. منم میگم حداقل وقتی بیرونی گاهی به من زنگ بزن میگهکل روزوباهات میحرفم دیگه . شدهحتی دلش برا من تنگ نشده ولی زبونن خیلی محبت میکنه.
اونروز شب یلدا بود دوس داشتم باهم بحرفیم حتی شده ۱۵ دیقه. ولی از بیرون اومد انقد خسته بود گرفته بود خوابیده بود منم دلخور بودم ازش .فرداش گف چی شده گفتم دوس داشتم حرف بزنیم داد زد تو توقعت زیادیه تو خیلی حساسی من نمیدونم باهان چجور رفتار کنم.
خلاصه یه سری دعواها شد که میترسم بگم شناسایی شم.
از دیروز گذاشته رفته عین خیالشم نیست
به نظرتون چیکار کنم به مادرش زنکبزنم بگم مال ما تموم شد بعدا از من ناراحت نشین؟
اخه جالب اینجاس هرچیم میشه میگه تو نباید بری تو باید پشت من باشی یعنی هرچی دوس داره میگه بعد توقع داره نازیلا نباید بره!