پدر و مادری ک هیچ تفاهمی با هم ندارن
از وقتی یادمه بابام دوس دختر داشت مدام تو خونمون دعوا بود و کتک کاری
۴ تا بچه ایم ک همه با عقده و بی عقلیه این دو نفر بزرگ شدیم
مادرم الویتش خانواده خودشه ی داداش داره ک فک میکنه خدای روی زمینه
از بچگی ب همه ی ما یاد داده بود قسم راستم ن جون دایی باشه
یعنی ما هیچ کس و هیچ چیزی عزیزتر و مقدس تر از این دایی تو خونمون وجود نداشته
پدر دنبال عشق و حال خودش
مادر ب فکر فک و فامیل خودش
سر کوچکترین چیزی دعوا میکردن و هر دفعه مامانم فکر مارو نمیکرد و زنگ میزد ب بزرگای فامیل ک بیاید شوهرمو نصیحت کنید
وای ک چقد از فامیل خجالت میکشیدم
از دخترای و دوستای همسن و سال خودم خجالت میکشیدم
یبار دخترعموم ک همسنمه بهم گف باباتو دیدم ی دختر جلو ماشینش بوده
چقد گریه کردم......