حتما برو عزیزم، مطمئن باش وقتی بری و برگردی خیلی احساس آرامش بیشتری خواهی داشت.
شبیه همین ماجرا برای منم پیش اومده بود. با خانوادهٔ برادر شوهرم قطع رابطه بودیم. عید به بهانهٔ عید دیدنی و دیدنی نوزاد رفتیم خونشون. شکر خدا کدورت ها برطرف شد. به خاطر شوهرم رفتم چون خیلی ناراحت بود و آرزوی دورهمی خانوادگی با خواهرها و برادرهاش را داشت. از اون روز به بعد چندین بار دور هم جمع شدیم، در صورتی که بیشتر از ٣ سال بود یه دورهمی که همهٔ خانواده باشن نداشتیم.
من میرم هر چی پیش اومد سپردم به خدا.میرم که بعدهااا نگم اشکال از من بوده‌من مقصر بودم که همه بام بد شدن.برای همسرمم ثابت میشه که من چون اونو دوست دارم دارم به خانوادش احترام میزارم.امیدوارم خداوند به حال دل منم نگاهی کنه
مادرشوهرم خونش اینجا نیس یه شهر دیگس و پدر شوهرم فوت شده.قبلا همش خونه ما میومدولی از وقتی برادر شوهرم ازدواج کرد اونجاست.چند روز پیش شوهر خواهر همسرم دعوتمون کرد نهار همه رو دعوت کرد برای رفع کدورت ها.اونجا دیدم مادر شوهرمو منم باهمه خیلی رسمی رفتار کردم ولی رفتم.
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز
