نزدیک یه ساله عقدیم
شوهرم ظهر از سرکار میاد خونه خودشونه تا عصر میخوابه
بعد میاد پیش من همو میبینیم
اوایل اینطور بود ک میرفتیم بیرون بعد برمیگشتیم خونه ما آخر شب میرفت خونه خودشون
هفته ای سه شبم خونه ما بود
اونم به اصرار من میگفت منم دلم میخاد همش پیشت باشم ولی زشته شب موندن ولی خب میموند
تا این اواخر ک خونوادش چه مستقیم چه غیرمستقیم بهمون میفهموندن ک زیاد باهمیم و اصلا نمیتونن پسرشونو ببینن
الان میاد منو میبینه هر روز ولی مثل قبل دیگه زیاد باهم نیستیم
اونروز من کلاس داشتم منو رسونده کلاسم تموم سده اومده دنبالم همین ک نشستم ده دیقه بعدش خواهرش زنگ زده پس کی میای؟
خب منم ندیدمش
شوهرم اصلا وابسته نیس جوری نیس ک حرف حرف خونوادش باشه میدونم میخاد هم منم داشته باشه هم اونارو
ولی خب این همه سال بچه اونا بوده مام عقدیم میخام پیشم باشه
دق میکنم از دوریش
بنده خدا میگه به خدا دوس دارم از 24 ساعت 28 ساعت پیشت باشم
ولی میدونم این مدت خیلییییی وقت گذاشته خیلی انرژی گذاشته خیلی جاها از کاراش زده ک با من باشه
چیکار کنم؟
شماها چقد باهم بودین چقد همو میدیدین
ما یه سال دیگه م باید نامزد بمونیم