2777
2789
عنوان

وقتی خدا حافظ جان و مال آدم باشه

160 بازدید | 12 پست

سلام.قضیه از این قرارها که همسرم ،شیفت بود و من و بچه ها خانه خواهرم رفتیم شب بمونیم.صبح همسرم اومده بود و دیده بود در،قفلش شکسته و در کابینت‌ها باز  و کمد دیواری ها همه به هم ریخته و لباس ها ریخته شده روی زمین.دزد اومده بوده ولی از اون جایی که من،طلا ندارم و بدلیجات دارم ،آقا دزده فکر کرده اونا طلا هستند بر داشته و رفته و جای پولها رو پیدا نکرده در صورتی که واقعا جلوی چشم بود

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ماهم یه سال روز عید بود صبحش رفتیم خونه ی پدر بزرگم و شب ساعتای یک برگشتیم وقتی اومدیم دروازه ی خونمون باز بود و کلا از صبح که رفته بودیم یادمون رفته بود ببندیمش ولی خداروشکر هیچکس حتی تو حیاط خونمونم نیومده بود و همه چی سرجاش بود

ولی واقعا حس خیلی بدیه اینکه یه نفر غریبه میاد و دست به همه وسایل میزنه .حس ناامنی از اون بدتره.به خدا ازتون شب به بعد ،آرامش ندارم.نمیتونم از خونه در بیام.حتی میخوام برم دنبال دخترم از مدرسه بیارمش،میترسم وقتی برمی‌گردم خونه

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792