نقاشی دختر کوچولوی داداشم ای خدا هنوزم بعد دوسال زبونم نمیچرخه به داداش مرحومم گفتن
میگن خاک سرده ولی نیست بخدا نیست
این دی که بیاد دوسال میشه
اونموقع که داداشم آسمونی شد سه سالش بود
تمام خاطرات باباجونشو یادشه روزی نیست که برام تعریف نکنه
مهد میره حروف الفبا رو یاد گرفته
مثلا قلب کشیده داخلش نوشته بابا
